یادداشت عینکی خوشقلب
1401/3/6
4.6
1
«جدیترین تهدید برای یک دیکتاتور، از بیرون نیست. بلکه از درونه. اولین قانون اینه که تو باید همیشه بین زیردستات تفرقه بندازی. مردم متعهد انقلاب زیر خاکسترن. مردمی که دچار تفرقه بشن، مردم مغلوبن.» جلد پنجم مایکل وی با بمباران مرکز مقاومت شروع میشود. وقتی مایکل و دوستانش تصور میکنند همهی عزیزان خود را از دست دادند، اما وقتی به مقر نابود شده میرسند متوجه میشوند که آنجا پیش از حمله الجن تخلیه شدهاست. از طرفی هتچ که تصور میکند مقاومت را نابود کرده بیشتر از قبل دیوانه میشود و تصمیم میگیرد برای خودش یک کشور داشته باشد تا کمکم دنیا را هم تسخیر کند. برای همین به کشور کوچکی در نزدیک استرالیا به نام «تووالو» حمله و آنجا را به نام جزایر هتچ نامگذاری میکند. «ریچارد پل اوانز» در این جلد اوج وحشیگری و خشونت خودش را به تصویر میکشد، آن قدر که تصور میکند نکند نویسنده هم مثل هتچ جنون خشونت دارد؟ وگرنه این حجم صحنههای عجیب، مثل بریدن زبان آدمها، انداختنشان در قفس میمون و ... هیچ لزومی ندارد. هر بار آرزو میکنم کاش خشونت این مجموعه کمتر از این بود که داستان را این طور تحت الشعاع قرار ندهد. دیوانگی هتچ در این جلد مقدمات سقوطش را فراهم میکند. اعضای وفادارش به او خیانت میکنند و به الکتروکلن میپیوندند. نکته اینجاست که ضعف شخصیتپردازی باز هم خودنمایی میکند. نویسنده یکی از اعضای قدیمی الجن به نام «ولچ» را ناگهان وارد قصه میکند. هتچ ناگهان ولچ را به مرگ محکوم میکند و «کوئنتین» چون ولچ را مثل پدر خود میداند علیه هتچ توطئه میکند. از بین این شخصیتها ما فقط با هتچ آشنایی کافی داریم. باقی آنها برایمان موجوداتی بیچهره هستند. اما نویسنده بالاخره خوب از پس این قسمت داستان برمیآید. به جای راه انداختن یک جنجال جدید و رویارویی مجدد هتچ و مایکل وی تمرکز داستان به روی اعضای داخلی الجن میرود. به همین خاطر ما بیشتر با ماجرای خیانت کوئنتین همراه میشویم. نویسنده در پایان این جلد مثل جلدهای قبل کاری میکند که شما را برای خواندن جلد بعدی مشتاق کند. «صدا» را وارد قصه میکند. رهبر مقاومت که تا الان یک شخصیت مرموز و مخفی بوده شخصاً وارد مبارزه میشود تا شما را به جلد ششم بکشاند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.