یادداشت خانومِ رضوان🌿🪐
1403/5/5
4.5
19
شانزدهمین کتاب ۱۴۰۳_ آیه های جنون از خانم لیلی سلطانی. اول راجب نویسنده بگم من از ایشون هیچ کتابی نخونده بودم ولی ایشون همیشه یکی از انسان های دوست داشتنی من بودن،مثل شب های آرام بهار . داستان راجب دختریه که با عقاید سنتی و سختگیرانه پدرش در دوراهی قرار میگیره دوراهی بین علاقهاش و غرورش. و مجبور به انتخابی میشه مسیر زندگی شو تغییر میده. داستان قلم روانی دارد. قابل فهمه و در سبک رمان، داستان قوی دارد. و الحق که انسان هایی که کتاب میخوانند بیشتر از یک زندگی را تجربه میکنند، و من با آیه شاد شدم، خندیدم و به همان اندازه برای زندگی که برای من نبود غصه خوردم. دلتنگی عجب استخوان سوز است روزی عشق را برای قلبت به تپش میاندازد و به همان زیبایی و آرامی روزی آن تپش را از قلبت میگیرد؛ که بعد از هر سختی نه، همراه هر سخنی آسانی است. بهار همهی آدم ها شکوفه ندارد گاهی میان برف ها بهار میشود دستانت داغ میکند، لپت گل میاندازد و تپش قلبت تند تر میشود. آیه های جنون بهار نیست اما نسیمی بهاری است که قلبت را سنگین میکند و خودش هم دوا میگذارد روی جان پر تپشات.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.