یادداشت امیررضا سعیدینجات
1403/2/5
3.5
8
بسم الله داستان سهمگینی مرگ برای سربازان همسایهمان در زمانه جنگ... ما مواجهه مان با مرگ آنگونه بود که زندگی کرده بودیم، همانطور که زندگی تعبیر و تفسیر روشنی داشت، مرگ نیز برای ما در آن روزگار ساده و دوست داشتنی بود. بله، بیشک از دست دادن عزیز و فقدان او دردناک است اما برخوردمان با مرگ مانند کسی که از اژدهایی هفت سر میترسد نبود. حکایت این کتاب درباره مرگ است و تصویرش مقابل دیدگان ما و کشور همسایه در زمانه جنگ. روایت سرباز عراقی که توهمات و ترسهایش از مرگ را، یکجا مقابل خواننده ریخته و هر لحظه درصدد توصیف اژدهای مرگ است. هر سر این اژدها که قطع میشود سر دیگر به دنبال بلعیدن اوست. داستان کتاب، درباره جنگ روایت هاست، روایتی که هر طرف از مرگ دارد. نویسنده بیآنکه اشاره ای به طرف خودمان داشته باشد به واکاوی مرگ در نگاه طرف مقابل (بعثیها) پرداخته است. بیشک او (نویسنده) میداند که مخاطب، با مواجهه رزمندگان مان در مقابل مرگ آشناست، پس با خیالی راحت به طرح دیدگاه طرف مقابل میپردازد. کلمات زمخت و نتراشیدهای که نویسنده انتخاب کرده است به خوبی حس و حال درست را به مخاطب منتقل میکند. به علاوه توصیف صحنهها دهشت و ترسناکی مرگ را به خوبی در نظر سرباز عراقی روشن میکند و همه اینها صحنه سازی خوبی است تا مخاطب به راحتی خود را در جای او بگذارد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.