یادداشت
1403/6/3
در مورد زندگی یک خانواده در بوسنی. اوایل شروع جنگ. عقاید مذهبی و اسلامی شون خیلیییی کم بود. خود نویسنده هم به این اذعان داشت. میگفت ما مسلمون های اونقدر معتقدی نبودیم. و خب اگر بودند، حس میکنم قضایا براشون طور دیگه ای رقم میخورد. هی مقایسه این رفتار ها با رفتارهایی که توی دفاع مقدس خودمون دیدیم به ذهنم میومد و میگفتم " درود بر مقاومت کردن، تا هرجا که توان داری!" این خانواده، همین که شیپور جنگ رو میشنون، تلاش میکنن فرار کنن و به جای دیگه ای پناهنده بشن. از همون اول هم آرزوی خانوادگیشون این بود که همه چی رو رها کنن برن آمریکا. خب طبیعیه که جنگ ، همچین خانواده ای رو راحت تر میبره یه کشور دیگه تا خانواده ای که به وطنش عِرق ملی مذهبی داشته باشه. . ناراحت کننده بود. . این نکته هم به ذهنم میرسه که " صلح طلبی" با " جلوی ظلم آشکاری که بهت میشه ، مقاومت نکردن" متفاوته! وقتی دشمن میاد خانوادت رو میکُشه، اگر اسلحه داری و میذاریش زمین و میگی نه من طرفدار صلحم، تو در حقیقت، صلح طلب نیستی. ترسو بیشتر به نظر میای. . و میرسیم به این که ملتی که شهادت رو افتخار میدونه و ازش نمیترسه، خیلی فرق داره با یک انسان عادی با غرایض انسانی صِرف. . قلم کتاب هم ضعیف و کودکانه بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.