یادداشت Fatemeh Pav

Fatemeh Pav

Fatemeh Pav

1403/12/30

        من بُتَم، آری بتم، از سنگ و چوب، از آهنم 
قتل بت‌ها را خلیل انداخته بر گردنم/
من همان سنگم، همان چوبم که یک روز دگر 
دست‌های بت شکن کعبه تراشید از تنم/
هم عذابم، هم ثوابم، هم سپیدم، هم سیاه 
هم اهورازاده‌ام، همزاده اهریمنم/
سرکشی‌ها می‌کند طبعم اگر چه می‌چکد 
کشف الاسرار از لبانم، رازها از گلشنم/
هم گلستان پرورم مانند سعدی، هم هنوز 
لکه‌ی ننگ خبیثات است روی دامنم/
گاه گاهی خنده مستانه‌ام خمریه است 
گاه می‌ریزد مصیبت نامه‌ها از شیونم/
گاه در اوج خماری، گاه بین نشئگی 
می‌شود خرج اتینا پاره‌ای از میهنم/
گاهی اما هم امیرم، هم کبیرم، هم شهید 
می‌کند آغوش رحمت کربلا را مدفنم/
آفتاب از طوس می‌تابد به خاکم روز و شب 
من به لطف بهترین آغوش دنیا روشنم/
از زلیخای درونم می‌گریزم سوی تو 
عشق تو جوشن کبیری ساخت از پیراهنم 
.
.
.
زیبا و گوش نواز،
الحق که این شاعر آفریده شده تا مدح خدا و اهل بیت ع بگوید
زبان اَلکَن است و قلم عاجز از مدح شاعری چُنین
کتاب های سیدحمیدرضا برقعی را
با خواهر عزیزم، باهم خریدیم
چراکه شعرهایش انگار از جان بر می آمد و بر جان می نشست
و چه چیز بهتر از این..؟
.
.
.
شعری که در مطلع از کتاب "یحیی"  آوردم را امیدوارم بخوانید
عجیب شعری و عجیب طبعی است
شاعر بلند طبعمان،
این بار از زبان سنگِ بُت، یا دقیق تر بگویم
از زبان سنگ شعر گفته
و زیبا شعری است... .


      
16

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.