یادداشت ghost

ghost

ghost

3 روز پیش

        کتاب تموم شد… و من شوکه شدم.نه فقط از حقیقتِ آخرش، از خودم. از اینکه قبلا چقدر دلم می‌خواست فراموش کنم… بی‌خاطره باشم، خالی از گذشته، سبک مثل برگِ افتاده.
گاهی خیال می‌کردم فراموشی نجاته.
ولی حالا، بعد از این پایان… نه.
نمی‌خوام چیزی رو فراموش کنم. حتی دردها رو. حتی روزهایی که تا تهِ غصه رفتم.
چون فقط اونی که یادشه، می‌تونه دوباره بلند شه.
فراموشی یه خواب سنگینه،
و من دیگه خواب نمی‌خوام…
می‌خوام زنده بمونم، با همه‌ی خاطره‌هام 
      
24

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.