یادداشت مریم محسنی‌زاده

در جبهه  غرب خبری نیست
        این رمان یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های ضدجنگ محسوب می‌شود. کتاب به نکبت، ویرانی‌، وجههٔ تلخ و زشت جنگ می‌پردازد. 
اریش ماریا رمارک در جنگ حضور داشته و از تجربهٔ زیسته‌اش می‌نویسد. او زندگی جوان‌هایِ بی‌آرمانِ جنگ را به تصویر می‌کشد که به اجبار می‌جنگند و بویی از احساسات، ملی‌گرایی و وطن‌دوستی نبُرده‌اند. 
عده‌ای نویسنده را به برانگیختن عواطفِ ضدوطن‌پرستانه متهم کرده‌اند. به‌طوری‌که پس از انتشار "در جبههٔ غرب خبری نیست" در سال  ۱۹۲۹، نازی‌ها کتاب را تحریم کرده و سوزاندند و به نویسنده اتهامِ یهودی‌تبار بودن زدند. حساب‌های بانکی‌اش را بستند و اموالش را مصادره کردند. رمارک سلب تابعیت شد و بالاجبار به سوئیس و آمریکا مهاجرت کرد. با این حال، این کتاب که اولین رمانِ رمارک می‌باشد، به بیش از سی زبان دنیا ترجمه شده و چند فیلم از روی آن ساخته شده است‌. 
کتاب ترجمهٔ روان و نثر خوبی دارد. نویسنده با نشان‌دادن و توصیفات جاندار، تصاویری دلخراش می‌سازد و جاهایی از متن به گفتن اکتفا می‌کند یا با سخنرانی و حکمت‌پراکنی خواننده را خسته می‌کند.
بخش‌هایی از داستان، خواننده احساس می‌کند رمارک خاطراتش را بازگو می‌کند یا گزارش می‌دهد و هیچ اتفاق خاصی در داستان نمی‌افتد. انگار فقط توصیفاتی از سرخوشی‌ها و بی‌خیالی‌های جوانان می‌دهد.
با این حال، در فصل نُهم، جایی که سه‌چهارم از رمان گذشته، شخصیت در چاله‌ای گیر می‌کند و بهترین صحنه‌های رمان را می‌سازد. اینجاست که رمارک حرفش را می‌زند و شاید بتوان گفت مستقیماً در برابر جنگ می‌ايستد. 
همچنین ترکیب "اتاق مرگ" که در فصل دهم به کار رفته بود، نوعی از آشنایی‌زدایی داشت که در جای خود جذاب و درعین‌حال غم‌انگیز بود.
      
233

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.