یک جمله در کتاب بود که ذهن من را به شدت درگیر کرد. اینکه "معاویه علی را دوست میداشت، ولی حکومت را از او بیشتر". این جمله یک تلنگر برای من بود. اینکه ترازوی دوست داشتنهای ما عیار و نوع عملمان را میتواند تعیین کند. باید روی تکتک جملات کلیدی این کتاب فکر کنم. دلم شکست. دلم شکست. دلم شکست!