یادداشت niyayesh
1403/9/11
شهر هلالی داستان پیچیده سران و مردمان این شهره. داستان از برایس کوئنلین و دوستش دانیکا شروع میشه. برایس، یه فی دورگهست که توی عتیقه فروشی برای یه ساحره کار میکنه. دانیکا آلفای یک گروه تبدیلشوندۀ گرگ هست که از شهر محافظت میکنه. برایس و دوستاش به دخترای خوشگذرون شهر معروفن. پیچیدگی زندگی برایس از قتلی که در خونهش اتفاق افتاده شروع میشه. بعد از این اتفاق برایس سعی میکنه که با موضوع کنار بیاد، اما دو سال بعد دوباره قتلها شروع میشه. فرشته اعظم شهر هلالی، میکا، از برایس و یکی از بردههاش (فرشتههای سقوط کرده یا شورشی) میخواد که با هم روی این پرونده کار کنند. هانت آتالار، فرشته سقوط کرده با میکا معاملهای میکنه که دوره بردگیش رو بخره و همه چیز به حل این پرونده وابستهست. برایس و هانت هر دو در جلوی راز شیپور فیها و راز زیر میرن، اما در این مسیر فرشتهها و آستریها زندگی و سرنوشتشون رو به بازی میگیرن. این کتاب، در مقایسه با درباری از خار و رز خیلی مدرن بود، اما نویسنده در فضاسازی خیلی ضعیف عمل کرده بود. همچنین زیادهگوییهای نویسنده کم نبود و مخاطب رو خسته میکرد. کتاب از این کوتاهتر میتونست باشه. همچنین بحث رمنس کتاب، خیلی کلیشه پیش میرفت. اما در کل میشه گفت خوب بود و میتونه مخاطب رو با خودش همراه کنه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.