یادداشت سامان

سامان

سامان

1403/11/14

        بالاخره باید زندگی می‌کردیم.. و زندگی آدمی، زندگی چهار بچه یتیم، بچه های خواهرم، مهمتر از چند برگه چاپی است،مگر نه؟

به عنوان یک داستان کوتاه فوق العاده بود.منی که ابدا طرفدار داستان کوتاه نیستم و اکثر داستان کوتاه هایی که میخونم رو نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم، خیلی زیاد از این داستان خوشم اومد. یک قصه تلخ از دوران تلخ.دوران تلخی که ما ایرانیان به خوبی می‌تونیم درکش کنیم. اپیزودی از دوران تورم در آلمان نامی است که نویسنده بر این داستانش گذاشته. اما این داستان و حکایتش ابدا مخصوص دوران جنگ جهانی و آلمان نیست. ما ایرانیانی که از اوایل دهه نود درگیر تحریمهای ظالمانه اقتصادی شدیم، به خوبی این آب رفتن سرمایه و روز به روز فقیرتر شدنمون و سخت زندگی کردنمون رو با گوشت و پوست و استخوان درک میکنیم....واقعا اگر ما جای خانواده پیرمرد نابینای داستان بودیم چه می‌کردیم؟.فکر می‌کنم سال پیش بود که جمله ای خوندم از دکتر نیلی با این مضمون که با این وضعیت اقتصادی حاکم بر ایران، هزینه درست و سالم زندگی کردن خیلی زیاد شده(نقل به مضمون).حقیقتا موقع خوندن این داستان یاد این جمله افتادم.وقتی داستان رو خوندم احساسات متفاوتی رو تجریه کردم.اول عصبی شدم از دست مادر و دختر خانواده، دلم سوخت به حال پیرمرد ولی جایی که دختر گفت:بالاخره باید زندگی می‌کردیم(تیتر ریویو) با در نظر گرفتن شرایط سخت و بغرنجی که گرفتار شده بودند، بهشون حق دادم.همچنان برای پیرمرد دلم سوخت و سوخت ولی از شدت شماتت اعضای خانواده کم کردم. بعضی مشکلات ما خروجی شرایط دشوار سیاسی اقتصادی است که درش گیر کردیم و هر چه قدرم خودسازی و توسعه فردی و امثالهم داشته باشیم، نمیشه صحیح و بی خطا زندگی کرد.به جای شماتت اعضای خانواده نفرین و لعن به جنگی فرستادم که اگر نبود، احتمالا این اقدامات رخ نمی‌داد. کار دختر و مادر خانواده درسته اخلاقی نبود ولی منجر به حفظ خانواده و زندگی کردن بود. اخلاقی ذبح شد تا زندگی بماند.لعنت به جنگ.چه جنگ نظامی و چه جنگ اقتصادی و تحریم...
      
743

30

(0/1000)

نظرات

رفتار و افکار و احساسات ما طبیعتا متاثر از میکروسیستم‌ و ماکروسیستم‌هاییه که به شکل لایه لایه همدیگر رو در بر گرفتن. و زندگی خیلی پیچیده‌ست و  آدمی از اون هم پیچیده‌تر....
1

1

سامان

سامان

1403/11/15

دقیق و درست..موافقم با فرمایشتون. 

0