یادداشت امیرعباس شاهسواری

        امشب این قصه را برای محمد خواندم
دوبار هم خواندم
شاید ده بار دیگر بخوانم 
خیلی جذاب بود، آخرش اشک در چشمانم جمع بود 
چقدر لوف لوفی من بودم 
خدا نکند وقتی بالا رفتم برگردم 
خدا کند این پایین سوزن ها را رها کنم
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند....
تصویر سازی ها خیلی دلبر بود، خیلی 
اما به نظرم کاش فریم بندی ها طوری بود که توی یک صفحه کلی کلمه نیاد و توی یک صفحه هیچ کلمه ای بیاد ....
در کل داستان شاعرانه خوبی بود. 
من که خیلی لذت بردم، محمد و دیگر بچه ها را هم نمی دانم

      
96

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.