یادداشت

مرغ دریایی
        شاید این اثر پخته‌تری از «ایوانف» باشد اما «ایوانف» بیشتر به دلم نشست و دقیقاً خودم هم دلیلش را نمی‌دانم. اما انگار این نمایشنامه ادامه‌ی همان بود یا شاید بهتر باشد بگویم انگار ترپلف همان کاراکتر ایوانف در یک جهان موازی و در شرایطی متفاوت و در کنار انسان‌های دیگری به‌تصویر کشیده شده بود. اما همان خوی ملول ایوانف در ترپلف هم دیده می‌شد. خوشم می‌آمد که کاراکتر مقابل ترپلف نینا بود؛ نینایی که اوج و فرودی را تجربه کرد و با خودش و با تکیه بر خودش به صلح رسید. رابطه‌ی ترپلف و مادرش هم که نمونه‌ی معمولی از روابط عجیب و غریب والد - به‌ویژه مادر - فرزندی بود. اما جدای اینها بحث‌هایی که در خلال دیالوگ‌های کاراکترها درباره‌ی هنر، اهمیت فرم و سبک مطرح می‌شدند هم بسیار جالب بودند. انگار در نهایت اینها همه بهانه است و مسئله - دست‌کم از نظر چخوف - این است که در نهایت هنرمند به خلق اثرش متعهد باشد و با بردباری و بدون درگیر کردن خودش در این مسائل جانبی به خلق کردن بپردازد. نماد مرغ دریایی هم جالب بود؛ هم نماد آزادی است، هم نماد ویران شدن در راه عشق که نینا و حتی شاید ترپلف و ماشا به‌خوبی تجسم هر دو بُعد معنایی‌اش بودند. ترپلف و ماشا البته ویران شدند، نینا پس از ویرانی اما به آزادی رسید.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.