یادداشت رعنا حشمتی
1400/11/7
همینطور باهاش اشک میریختم. نمیدونم چرا. نمیدونم چرا با کتاب اینطوری باید گریه کنم. ولی گریهم میومد. شاید از دیدن کسایی که تونستن تغییر ایجاد کنن. از ناتوانی خودم. از فکر کردن به فاجعهها. از فکر کردن به پیامدهای تغییر. از ترس. از تاثر. نمیدونم. هیچی و همه چی... شاید خلاصهش اینه که باید شروع کنی. هرچند کوچیک، باید شروع کنی. نباید ناامید باشی، اینطور که من هستم...
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.