یادداشت Milad Rezaie
16 ساعت پیش
🔹 نزاعی که پایان ندارد؛ نگاهی به جهان بیمعنای گوگول در داستان کوتاه اما پُرمایه «نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکفورویچ»، نیکلای گوگول با نگاهی طنزآمیز اما بیرحم، سقوط رابطهای انسانی را در بستری از کینهتوزی، لجاجت و پوچی ترسیم میکند. روایت از آنجا آغاز میشود که دو دوست، تنها بهواسطه یک توهین – واژهی سادهی «غزل» – به دشمنانی قسمخورده بدل میشوند. گوگول این تحول را نه با غافلگیریهای روایی، بلکه با تکرارهای روزمره، جزئیات ظاهراً بیاهمیت و منطق سرد بوروکراتیک به تصویر میکشد؛ گویی خود جامعه نیز در حفظ و گسترش این کینه، نقش فعالی دارد. داستان در ظاهر، شرح یک مشاجرهی روستایی ساده است، اما در باطن، ساختاری روانشناختی دارد. ایوانها بهمرور به موجوداتی گرفتار در چرخش میل و نفرت بدل میشوند؛ میل نه برای آشتی یا پیروزی، بلکه برای تداوم نزاع. در اینجا با چیزی مواجهیم که روانکاوی لاکانی آن را «ژوئیسانس» مینامد: لذت بیمارگونهای که از رنج، تکرار و شکست حاصل میشود. تفنگی که در ابتدا موضوع نزاع است، به ابژهی میل تبدیل میشود؛ چیزی که معنای خود را از دست داده اما همچنان محور نزاع باقی مانده است. در نهایت، جامعه، قانون، دین و حتی خاطرات دوستی هیچکدام قادر نیستند این چرخهی خودویرانگر را بشکنند. دو شخصیت اصلی داستان به کاریکاتوری از خود بدل میشوند: موجوداتی که تنها با نفرت معنا پیدا میکنند. گوگول با طنز تلخ و نثری سرد، جهانی را به تصویر میکشد که در آن نه خیر و شر، بلکه پوچی و تکرار، ساختار روابط انسانی را شکل میدهند. «نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکفورویچ» نهتنها هجویهای بر جامعهی بوروکراتیک روسیهی تزاریست، بلکه پیشدرآمدیست بر بحران معنا و هویت در انسان مدرن. داستانی کوتاه، اما سرشار از تأملبرانگیزترین پرسشهای روانشناختی و فلسفی درباره خشم، زبان و میل انسان به ویرانی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.