یادداشت سید حسین مرکبی
1400/3/3
خانم بنییعقوب را پیش از این کتاب نمیشناختم و نامش را نیز نشنیده بودم. گویا بهنام است. به هر رو به ایشان بابت این شش سفر پرمخاطره و گزارشهای دستاولش درود میفرستم. بیش از یک سال از سفرم به افغانستان میگذرد و خواندن این کتاب، دوباره دردهای ناگفتنی آن سفر را زنده کرد و زخمهایش را تازه. همچنین شرح فعالیتهای خیریهی محسن مخملباف (که خدا مرا ببخشد اما تا پیش از خواندن این کتاب، بدون هیچ دلیلی، در بلکلیست ذهنم بود) بسیار شگفتزدهام کرد. البته پرس و جو کردم و شنیدم حالا سالهاست از افغانستان خارج شده اما اگر آنچه در این کتاب نوشته حتی بهرهای از واقعیت داشته باشد، ما با یک شخصیت جدی و قابل مطالعه مواجهیم. گرچه افغانستان ظاهرا حد اقل صدسال از ما عقبتر است اما به نظرم زمان انفسی و سرفصل گرفتاریها و مسائل در ایران و افغانستان بهشدت شبیهاند و نباید فریب تفاوت ظاهر را بخوریم. خواندن این کتاب را به همهی کسانی که به این خاک یا آن خاک (بدون اینکه دربارهی تفکیکش مناقشه کنیم) علاقهمندند توصیه میکنم. چه، قدحی است از جام دردهایی که نگارندگان آن کتاب و این سطور در سفر به افغانستان چشیدهاند. اگر نمیتوانید سفر کنید، کتاب که میتوانید بخوانید، پای حرف انسانها که میتوانید بنشینید. که کلمه، زمین اندیشه است و تن، زمین روح. ألم تكن أرض الله واسعة فتهاجروا فيها؟
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.