یادداشت زهرا دشتی
1402/1/19
ناامید کننده. بهترین کلمه ای که می شه در وصفش گفت. من جای نویسنده بودم ، به همون تکه هایی که قبل از چاپ کتاب در شبکه های مجازی پخش کرده بودم قناعت می کردم و هرگز رمانش نمی کردم. ایده تکراری و نخ نما بود. خوب ، پیدا کردن ایده ناب ، کار سختیه. اینو قبول دارم. ولی یک داستان با ایده تکراری ، اگر پردازش خوبی داشته باشه ، ارزش خونده شدن داره. متاسفانه کتاب این رو هم نداشت. انگار نویسنده عجله داشته هول هولی و سر هم بندی یه چیزی به عنوان قصه بنویسه و حرفهای فاخر و گنده گنده اش ( همون هایی که قبل چاپ کتاب در شبکه های اجتماعی و تلگرام خونده بودیم) رو به زور بچپونه قاطی قصه و به مخاطب بگه! به نظرم اگر همون داستانک ها و حرف های خاص اش (همون از قبل پخش شده ها) رو در یک کتاب مستقل با عنوان داستانک ها یا حرفها (یا هر چیزی جز رمان!) چاپ می کرد ، خیلی بهتر بود. قضیه مهران در لحظه من رو یاد فیلم a beautiful mind. انداخت. مارال هم رفتارهاش متناقض بود. نه به علاقه شدیدش به آرمان و تلاش برای پیدا کردنش و باور نکردن مرگش ، نه به سرعت چسبیدنش به شهاب! اونم بی مقدمه (شتابزدگی نویسنده؟) نمی خوام بی انصاف باشم ولی شک دارم اگر قبل از چاپ ، گزیده های داستان چاپ نشده در شبکه های مجازی ، دست به دست نچرخیده بود ، اینقدر کتاب پر فروش می شد ... خود من که تحت تاثیر اون بخشها. حس کردم داستان حداقل متوسطی باشه. در حالی که دیدم چیزیه در حد داستانی که یکی مثل من بنویسه. همون قدر خام و بی ظرافت و شتابزده! فکر کنم معمای حرفهای سام هم تلاش نویسنده برای مرور مجدد کتاب توسط خواننده باشه. ایده با نمکی که البته من برای کتب کودک و نوجوان می پسندم و جذاب می دونم. نکته اخر اینکه در صفحه 216 چاپ سوم (که برای مطالعه به دست من رسید) کلمه *تلاطم* رو به غلط *طلاتم* نوشتن که اگر در چاپ های بعدی هنوز اصلاح نشده ، امیدوارم یکی از مسئولین نشر مربوطه ببین و اطلاع بدن برای چاپ های احتمالی بعدی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.