یادداشت مریم قاروبی
1404/1/19
با بچهها کتاب رو خوندیم و یه سر رفتیم آبودان،عامو! توی اروند رود قایقسواری کردیم و یخ در بهشت خوردیم عینک رِیبن و لباس برزیل رو پوشیدم و رفتیم استادیوم اونجا فلافل و سمبوسه و کوکاکولا خوردیم اونقدر تند بود که چشمامون پر از اشک شد و از مماغمون آب راه افتاد😪🤧 بعد کارآگاه حین پیدا کردن دزد شمشیرِ رئیس عشیره ضعف کرد و همگی یه لیوان شربت ویمتو زدیم به بدن😋 آخرشم بعد از پیدا کردن دزد یه قهوه عربی مهمون رئیس عشیره خوردیم و مشغول تماشای رقص شمشیر عربها شدیم☺️ جاتون خالی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.