یادداشت زینب محمدقلی‌زاد

                عنوان کتاب ترغیبم کرد تا بخوانمش اما دلچسب نبود و به سختی تمامش کردم و با تصورات من فاصله داشت. جمله‌بندی‌ها بسیار هنرمندانه و پیچ‌ و تاب خورده‌اند و همین سردرگمت می‌کند. می‌خواهند در مسیر انسانیت حرکت کنند اما بیشتر نکوهشی هستند در مقابل یک ایدئولوژی خاص. جایی از فصل پنجم از یک مرد چهل ساله سخن به میان می‌آید که تنها زندگی می‌کند و تعدد رابطه خصلت اوست و این فرد می‌شود نماد کسی که می‌خواهد امنیت و آزادی به دختری تنها هدیه کند. نویسنده تلاش می‌کند به شعرا‌ تشر بزند که خودشان را درگیر ایدئولوژی نکنند چرا که انتهای این مسیر مرگ در انتظارشان است و آزادی وظیفه‌ی شاعر است غافل از آنکه آزادی هم مثل شعر و هنر و حتی زندگی به خودیِ خود فاقد معنی‌اند و همگی فقط یک ابزارند. نگاه‌ها و تفاسیر و به قولی ایدئولوژی‌ها هستند که به این‌ها معنی می‌دهند. این سبک و نگاه کمی فانتری به نظر می‌رسد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.