یادداشت مـ🌙ـآه

مـ🌙ـآه

مـ🌙ـآه

6 روز پیش

        واقعاً واقعا واقعا
هنوز هم وقتی که چند صفحه آخر کتاب رو میخونم گریه میکنم🙂💔
راستش من امیدوار بودم که یه اتفاق جادویی بیفته و سم زنده بشه😅
ولی خب...
درسته که یکم جادو توی داستان بود
ولی این بازم زندگی واقعی بود
زندگی که سم توش مرده بود
هر خط رو که میخوندم خودم و جای جولی می‌ذاشتم...
تصوراتم راجب اینکه با سم فارغ‌التحصیل میشیم
باهم از اون شهر کوچیک میریم
عروسی میکنیم...
خودم و جای سم می‌ذاشتم 
اینکه چقدر دوست داشتم با جولی فارغ‌التحصیل بشم...
با دوستام...
دلم برای داداش کوچولوم تنگ میشه
واسه مامانم
بابام
جولی 
واسه زنده بودن...
اینکه چقدر میترسم فراموش بشم🥲
ولی همچنان این داستان پریان نیست
بلکه زندگی واقعیه
این داستان داستان غم‌انگیزیه اما به شما یاد میده که گاهی اوقات اتفاقات غم‌انگیز اتفاق میفتن و این تقصیر هیچ‌کس نیست...
و هیچ کسی هم نمیتونه این و تغییر بده
پس گاهی اوقات باید تلاش کرد تا باهاش رو‌به‌رو شد
و سازش کرد
ممکنه درد داشته باشه🙂
اما قبول نکردن حقیقت فقط باعث میشه بیشتر درد بکشی...
گاهی اوقات ما عزیزانمون رو از دست میدیم 
درسته
باید باهاشون خداحافظی کنیم
اما اینکه سعی کنیم فراموششون کنیم باعث آسیب دیدن خودمون میشه
چون اون بخشی از ما بوده
یه تیکه از قلبمون...
و این غم سنگینه
درد داره
اما هنوزم توی زندگی کسایی هستن که تو رو دوست دارن
و تو
باید سعی کنی نبودنش رو بپذیری
این کتاب رو واقعا واقعا واقعا پیشنهاد میکنم 
مخصوصا کسی که عزیزی رو از دست داده به نظرم این کتاب خیلی میتونه کمکش کنه
یکی از بهترین کتاباییه که خوندم(:
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.