یادداشت سمی

سمی

سمی

دیروز

        هفت تا مدرسه توی هفت سال و همه هم مثل هم.تا حالا هروقت همه‌ی تلاشم را کرده‌ام،همه گفته‌اند کافی نیست،چه‌قدر شلخته،غلط املایی داری یا... همه از این‌که توی یک صفحه،یک کلمه را چند جور می‌نویسم،کُفری می‌شوند.
.
خواندن برای من مثل این است که با انگشت‌هایم زور می‌زنم تا چیزی را که زیر میز افتاده،در بیاورم.دقیقا وقتی فکر می‌کنم آن را گرفته‌ام،می‌بینم که نتوانسته‌ام.اگر تلاش کردن فایده داشت،من تا الان دانشمند شده بودم.آقای دنیلز آمده و روبه‌رویم ایستاده.نفسم را حبس می‌کنم و تکیه می‌دهم.می‌گوید:من آقای دنیلز هستم.از دیدنت خوش‌وقتم.
.
اولین روز با آقای دنیلز خوب شروع می‌شود،چون صبح ریاضی داریم که او اسمش را گذاشته «رانندگی اتوبوس». اولش می‌گوید:شما راننده‌ی اتوبوس هستید! و بعد هر بار می‌گوید که چند نفر سوار و پیاده شده‌اند.ما هم باید توی ذهنمان جمع و تفریق کنیم.نه کاغذی،نه خودکاری؛فقط ریاضی.
#ماهی_روی_درخت #لیندا_ماللی_هانت ترجمه #مرضیه_ورشوساز
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.