یادداشت MBVPDR
دیروز
مرگ، بیرحم و تنها حقیقت زندگی است. ایوان ایلیچ، قاضیِ موفق و ظاهرا خوشبخت، ناگهان با بیماری مرگباری روبرو میشود که تمام ساختارهای پوچ زندگیاش را فرو میریزد. تولستوی با نگاهی تیز، جامعهی بوروکراتیک و روابط سطحی آدمها را به باد تمسخر میگیرد. در این مسیر، ایوان به تدریج میفهمد که تمام عمرش را صرف "چیزی که باید میبوده" کرده، نه "آنچه واقعا بوده". نقد: تولستوی در این اثر کوتاه اما عمیق، مرگ را نه به عنوان پایان، بلکه چونان آینهای برای زندگی به کار میگیرد. نثر ساده و بیپیرایهی او، خواننده را مستقیما به قلب وحشتِ اگزیستانسیالیستی میکشاند. شاید ضعف کتاب در برخی لحظاتِ تکرارشونده باشد، اما همین تکرارها نیز به شکلی نمادین، زندگی روزمرهی بیمعنای انسان مدرن را بازتاب میدهند. چرا بخوانیم؟ اگر جسارت مواجهه با این پرسش را دارید: «"آیا من هم دارم مثل ایوان ایلیچ زندگی میکنم؟"»این کتاب چونان صاعقهای خواهد بود که شما را از خوابِ روزمرگی بیدار کند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.