یادداشت سیده زینب موسوی
22 ساعت پیش

نمیتونم بگم هیچجا حوصلهم سر نرفت، و اگر صوتی نبود قطعا مقادیر این حوصلهسررفتنها بیشتر هم میشد. با این حال حس خاصی داشت. این همه تلاش و خستگیناپذیری و استقامت عجیب و قشنگ بود. البته که بعضی وقتها میگفتم ولش کن دیگه، خودت رو به کشتن میدی! ولی در عین حال نمیتونستم تحسینش نکنم. و باز از اون طرف نگم این همه رنج کشیدن آخه برای چی؟ تا حدی هم میدونستم چی میشه (به نظرم یه بار قبلا خلاصهش رو خونده بودم)، ولی سرانجام کار خود پیرمرد رو نمیدونستم یا یادم نبود. برای همین هم آخرش یه بغضی گلوم رو گرفت که برای لو نرفتن داستان نمیگم از خوشحالی بود یا ناراحتی! (شایدم هر دو! کسی چه میدونه!) فقط اینکه رابطهٔ پیرمرد با پسرک رو خیلی دوست داشتم، خیلی شیرین بود 🥺 اجرای صوتیش هم عالی بود، مخصوصا تیکههای صدای پیرمرد که حرف نداشت. پ.ن.: کتاب رو تقریبا تو دو جلسه پیادهروی تموم کردم. تو پیادهروی دوم کتف راستم خیلی درد میکرد، نمیدونم چرا، و داشتم خیلی افتان و خیزان پیش میرفتم. یهو کمرم رو راست کردم و گفتم چته؟ این پیرمرد این همه درد رو تاب آورد، تو از پس همچین چیزی برنمیای؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.