یادداشت مبین علیزاده
1403/7/14
ترسناک نوشتن سخته ، کسی نیست که این رو ندونه. و "داستان ترسناک" هم "فیلمنامه" نیست که کلمات رو راحت انتخاب کنی تا بعدا توی تصویر پردازی، دستت باز بمونه و روی "ترسناک نشون دادن" کار کنی. توی داستان ترسناک ما باید "ترسناک تعریف کنیم". برای این کار باید مخاطب رو مجبور کرد تا پای داستان بشینه و با حوصله گوش بده یا بخونه. کلمات رو باید جوری انتخاب کرد تا بتونه دقیق توی ذهنش تصویر سازی کنه. توی داستان نمیتونی مثل فیلم ها جامپ اسکر نشون بدی. باید ترس رو زیر پوست مخاطب به آرومی تزریق کنی. که از نظر من مخاطب همه این موارد به درستی توی این کتاب نوشته "اسماعیل زرعی" هست. کتاب حاوی چند داستان کوتاه عامیانه ست که توی دوران قدیم اتفاق می افتن. یعنی لوکیشن های داستان روستا ها، باغ ها، کلبه های چوبی، زمین های کشاورزی، دشت و کوه و کمر هستن. شخصیت های داستان روستایی ها، کشاورز ها و مردمان ساده و زود باور اون دوران هستن. داستان ها یا از دهن یکی از کاراکتر ها برای بقیه افراد روایت میشه و یا اول شخص و از دید کاراکتر اصلی داستانه. پس همه چیز برای یه فولکلور خوب مهیاست. داستان جزئیات داره و اتمسفر سازی. اطلاعات به آرومی داده میشن. احساسات و فضا به خوبی و با حوصله توضیح داده شده. جا برای تصویر سازی و تنفس درحین پردازش توصیف ها هست. و اما چه شیطان ها و دشمن هایی! چه هیولاهایی! شیطان فقط کارش گول زدن نیست. شیطان زاد و ولد میکنه و یواشکی نگاه میکنه. تحقیر میکنه و لذت میبره. و درنهایت نسبت به آدمی زاد ساده و نحیف، برتری داره و پیروز میشه. پایان بد... به این میگن ترسناک! به اینکه هرچقدر زیر لب دعا بخونی، بسم الله بگی و امیدوار باشی، هیچ کدوم از اینها جواب نمیده و کشتن هیولا و شیطان راه و روش خودش رو میخواد. کاراکتر ها باید طلسم و کار های مخصوصی بلد باشن تا شاید جون سالم به در ببرن. با گفتن یه بسم الله قرار نیست هیچ جنی فرار کنه! در نهایت خوندن این کتاب برای من حس رضایت و تخلیه هیجان کامل داشت. از اینکه بالاخره یه ترسناک ایرانی خوب خوندم که از قضا فولکلور هم هست. انگار که بعد مدت ها تشنگیم برطرف شده. وای که من چقدر عاشق ترسناک ایرانی ام!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.