یادداشت ناصر حافظی مطلق

        شيطان 
 
1) 
"شيطان" داستان كوتاهي است نوشتۀ "لف تالستوي" كه در سال 1889 نگاشته شده است، آن زمان كه شصت‌ویک سال سن داشت و از شور جواني فاصله گرفته بود. "تالستوي" در سال 1909 پايان ديگري براي روايت داستان خود مي‌نويسد و داستان در سال 1911 و پس از مرگش منتشر مي‌شود. داستان کوتاه "شیطان" در سال 1389 توسط "سروش حبیبی" به فارسی برگردانده شده و در نشر "چشمه" به چاپ رسیده است. این داستان محصول دورانی از زندگی "تالستوی" است که به روایت "نابوکف": "وجه اخلاقی درونش بر وجه زیباشناختی و شخصی‌اش چیره شده" و به روایتی بی‌پرواترین داستان او است تا جایی که نقل می‌کنند حتی دست‌نوشته‌های داستان را از همسرش نیز پنهان می‌کرده.  
 
2) 
شروع داستان با آیاتی از "انجیل متی" است. به نظر می‌رسد "تولستوی" این داستان را از جایگاه یک واعظ اخلاقی نوشته است و جدال بی‌پایان مردی با خویش را به تصویر می‌کشد که تصویری از جدال همۀ انسان‌ها با خویشتنِ خودشان است. داستان بر مبنای دلباختگی و دلدادگی پیش نمی‌رود، بلکه موشکافی ژرف‌ساختی عمیق‌تر است که روساخت‌هایی مانند عشق می‌توانند یکی از بروندادهای آن باشند. بر این اساس شاید بتوان این‌گونه تعبیر کرد که حتی بسیاری از حال‌مایه‌های ارزشمند انسانی نوک کوه یخی هستند که بخش زیرین آن در مردابی از فلاکت درونی فرورفته است. 
 
3) 
"تالستوی" در داستان‌هایش مخاطب را نه به بالای قله‌های سراسر دستاورد و رضایت که به اعماق درونی‌ترین لایه‌های ناآگاه می‌برد، جایی که خواننده به شکل غیرمنتظره‌ای با جلوه‌ای تاکنون ناشناخته از یک منِ ترسناک مواجه می‌گردد و دست‌وپا زنان در تلاش برای گریز از این خویشِ مهیب است. اما راهکار "تالستوی" که شاید بتوان آن را تالستوی درمانی نامید عبارت است از رویارویی با این فضای مهیب و تلاش برای پذیرش آن. چنین پذیرشی ابزاری است برای مسلح سازی خوانندۀ کتاب آنگاه‌که دوباره به سطح بیرونی روساخت‌های زندگی بازمی‌گردد.  
 
4) 
داستان "شیطان" در نگاه اول توصیف جدال درونی شخصیتی به نام "یوگنی" است، اما در ژرفای بیشتر عبارت است از وصف وسوسه‌انگیزی شخصیت دیگری به نام "سپتانیدا". یکی از این دو شخصیت باید نابود گردد و این بن‌مایۀ دو پایان‌بندی متفاوت و موازی روایت است. مفهوم شیطان از دید داستان "شیطان"، هیولایی مقیم در ژرف‌ترین لایه‌های درونی انسان است و نه یک وسوسه کننده خارجی در جهان بیرونی. ترسناک بودن این ایده در اینجاست که راه فراری از این موجودِ نهفته در اعماق وجود نیست، مگر مواجهۀ رودررو و تلاش از پسِ شکست‌های متعدد و بی‌پایان.  
      
1.2k

27

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.