یادداشت زهرا صلحدار

        ۲۶ صفحه‌ی ابتدایی نمایشنامه را در کافه خوانده بودم و بقیه‌اش را در اتاقم. روی صندلی‌ام نشستم و با باد خنکی که در هفتم تیر ماه می‌وزید دیالوگ‌های پرکشش و پینگ پونگی‌اش را یک‌ریز خواندم. فکر نمی‌کردم یک ساعت نشده به پایان برسد. 

موضوع نمایش چیزی بود که همیشه دلم می‌خواست با یک‌ جنس مخالف درباره‌اش صحبت کنم و چقدر خوب شد که این نمایش‌نامه را خواندم. 
یکی از درس‌هایی که از آن آموختم این بود: 
همیشه باید سعی کنی شبیه یک راز باقی بمانی مخصوصن برای یک مرد. چون مردها دلشان می‌خواهد زن‌ها را کشف کنند و همین باعث جذابیت زنان می‌شود. 
اگر در روزهای آشنایی، خودت همه چیز را با جزییات برایشان شرح دهی دیگر چیزی نمی‌ماند که بخواهند دنبالش کشیده شوند.
پس یک معمای کشف‌نشده ارزشمندتر از معمایی‌ست که خیلی زود کشف می‌شود و گوشه‌ای رهایش می‌کنند.
شاید دوباره به من ثابت شد که زندگی برای زنان همیشه سخت‌تر است.
دلم خنک شد از اینکه زن در نمایشنامه داشت انتقام تمام زنان فریب خورده را از مردان می‌گرفت.
      
53

9

(0/1000)

نظرات

توضیحاتت جذبم کرد بخونمش😍
1

1

خیلی روون و خوبه، بخونش حتمن. 

1