یادداشت سمی

سمی

سمی

2 روز پیش

        تمام اروند را یکسره شنا کرده بودیم،مثل ماهی‌هایی که هیچ‌وقت از شناکردن خسته نمی‌شوند.موج که به ما سقلمه می‌زد،چند متری به عقب پرت می‌شدیم و کج و کوله می‌شدیم اما می‌دانستیم که حتما باید به آن سمت برسیم.دویست متر بالاتر پریدیم توی آب و سیصد متر پایین‌تر،پاگذاشتیم روی خشکی.
همین که از آب بیرون آمدیم،یک عالمه سرباز دیدیم با کلاه‌های کج و اسلحه‌هایی که به سمت ما نشانه رفته بود. دست و پای همه را با سیم و مفتول بستند.حتا نگذاشتند لباس‌های غواصی‌مان را در بیاوریم یا لااقل کلاه‌های‌مان را برداریم.همه را ردیف به صورت خواباندند روی زمین.مثل کیلکاهای توی تن.مَرِّضا کنار من افتاده بود.یک نفر بلند بلند عربی حرف می‌زد.مَرِّضا گفت«صد و هفتاد و پنج تا ماهی به تورشون افتاده.»
گفتم«نفسم در نمی‌آد.»
گفت«تو بچه‌ی شاه ماهی‌ای.جات تو آبه،نه خشکی خو.»
تقدیم به ۱۷۵ غواص شهید
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.