یادداشت پرنیان صادقی
1403/8/22
5.0
2
بر خلاف آنکه فکر میکنیم داستان شفاف و از دید یک کودک و خیال پردازیهاش روایت خواهد شد، بسیار تامل برانگیزتر بود. داستانی از اتفاقهای ناخواسته و بر جا ماندن عمری حسرت و عذاب وجدان برای شخص خاطی؛ اما این بار آن شخص خاطی کودک خردسالی ست که نه پیش زمینه ای از اشتباه و گناه دارد نه از مرگ! و همراه شدنش با مادری بی مسئولیت و عاری از مهر و محبت نسبت به فرزندش قوز بالای قوزیست بر این ماجرا. شخصیت پردازی عالی "خاله دلی" تنها نقطه ی قوت در زندگی این کودک است. "گوزن " در این داستان از دید من تمثیلی از "عذاب وجدان" بود که با نشخوارهای فکری سعی بر تغییر آنچه اتفاق افتاده است داشت حال چه به سمت بهتر یا بدتر شدن. موضوعی کل داستان ذهنم را به خودش مشغول کرده بود، آنهم قسمتهای اعتراف به گناه بود، منتظر مجازات بودن، توبه کردن و از خدا بخشش خواستن آیا اگر فقط خدا میبخشید کافی بود؟ اینکه اعتراف به گناه میکرد پاک میشد؟ مارگارت پس چی؟ آیا اینکه خودش خودش را میتوانست ببخشد مهمتر از همه ی اینها نبود؟؟ و درست در صفحه پایانی به همین جواب رسیدم . گاهی تمام عمر کوله باری از عذاب وجدانها، کاستیها و تقصیرها با خود حمل میکنیم ، بی توجه به اینکه کی و کجا باید به این جریان پایان دهیم. داستان بسیار زیبا نوشته و ترجمه شده بود. از آن دسته رمانهایی که جای جایش را برای همذات پنداری با خواننده باز گذاشته بود . میدانم غم حاکم بر داستان تا مدتها همراهم خواهد بود......
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.