یادداشت ملیکا خوشنژاد
4 روز پیش
راستش من زیاد اهل جستار (بهویژه جستار برقآسا) و حتی داستان کوتاه نیستم؛ در داستان و ناداستان متنهای طولانی را ترجیح میدهم تا کمکم بتوانم با آن اُخت بگیرم. کلاً هرچه آهستهتر بهتر. اما این مجموعه خیلی فرق داشت چون گرچه در ظاهر مجموعهای از ۸۲ جستار برقآساست، انگار هر متن کوتاه دانهای از تسبیحی واحد بود و باید کل کتاب را میخواندی و تکتک جستارها را بهعنوان بخشی از یک کلیت یکپارچه درنظرمیگرفتی تا به جانت بنشیند و به جهانبینی نویسنده دست پیدا کنی. و آه چه جهانی آقای مورابیتو، چه جهانی. آنقدر تکتک این دانههای تسبیح ارزشمند و زیبا و سحرآمیز بودند که حتی اگر میتوانستم هم دلم نمیخواست زود تمامش کنم، برای همین جلوی خودم را میگرفتم تا روزی بیش از دو جستار نخوانم تا قشنگ ذرهذره طعم و عطرشان را بچشم و به جانم بنشینند. دربارهی شعر، زبان، ادبیات، ترجمه، دنیا، تحقیر، تاریخ و هرچیزی که میشود فکرش را کرد چنان با زبانی شیرین و ساده و درعین حال ژرف نوشته بود که با خواندن هر کدام دلم میخواست چشمهایم را ببندم و به دنیای زیر دریا یا توی کهکشانها سفر کنم تا خیالم مجال پرواز پیدا یابد. هر جستار مثل پیدا کردن صدفی لای ماسههای دریا بود؛ صدفی دستنخورده و سالم. صدفی که گرچه شبیهاش زیاد است، منحصربهفرد و یگانه است. الهام شوشتریزاده مترجم عزیزی است و چقدر این جستارها را به فارسی شیرین و زیبایی ترجمه کرده بود. ممنونم ازت الهام نازنین.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.