یادداشت محمدصدرا وثوق

                داستان "اثریا" در مورد مدافعان حرم و گروهی از ایشان است که برای جلوگیری از سقوط منطقه محاصره شده "اثریا" راهی آنجا می شوند؛ راوی یک جانباز است که در اعزام های قبلی به سوریه موجی شده است.
او با خود حرف می زند و قصد دارد که شهید نشود...
به گمان من هدف نویسنده از نگارش این رمان این بوده که نشان دهد جنگ، حتی با پشتوانه‌ای عقیدتی مطلوب نیست بلکه انتخابی بین بد و بدتر و از سرناچاریست؛ دیدگاهی که شاید پشت سیل تبلیغات دستگاه‌های رسمی و کتاب های خاطرات و سایر رمان های جنگی غرق شده است و هیچ یک از دو دیدگاه رایج در جامعه امروز علاقه‌ای به آن ندارد؛ یکی دیدگاهی که به طور کلی جنگ را تخطئه می کند و آن را همواره ممنوع می شمارد و دیدگاه دیگر که جنگ را به دور از هر تلخی و با شیرینی مضاعف تصویر می کند.
اما این روایت داستانیست میان هر دوی این ها از جنگ لازم نمی گریزد اما از تلخی آن هم چشم نمی پوشد.مثل کتاب "زندگی خوب بود" خاطرات "حسن رحیم پور" در بیمارستان صحرایی.
این کتاب برای ماست که تغافل نکنیم و در کنار مدح شجاعت و ایثار شهدا و جانبازان و همه شجاعان روزگار؛ سختی ها و نامبارکی های ممزوج با جنگ یادمان نرود.
۹۹/۸/۹
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.