یادداشت
1402/1/11
چگونه یک نفر به تنهایی میتواند مظهر امید و عزم و اراده باشد؟ تری فاکس پسر باپشتکار ورزشکاری بود که در ۱۹ سالگی بهخاطر سرطان یک پایش را از دست داد و در مدتی که مشغول شیمیدرمانی بود و دیگر بیماران سرطانی را میدید، با خودش گفت باید بهگونهای جلوی این عذاب را گرفت؛ پس تصمیم گرفت با یک پا عرض کانادا را بدود و برای تحقیقات سرطان پول جمع کند. این کتاب سرگذشت تری است. حقیقتاً من مجذوب شخصیت و عزم و ارادۀ این آدم شدم. هر چند همین ویژگیهایش باعث شد که در مدت دویدنش، هدفش را بالاتر از سلامتش قرار دهد و دوباره در چنگال سرطان گیر بیفتد. با این حال کاری که آغاز کرد الهامبخش هزاران نفر بود. این برای من جذاب بود که تری آدم معمولی بود با همه خوبیها و نقصهایش. توی این کتاب سعی نشده بود ازش فرشته بسازد. تری بداخلاق بود. زود جوش میآورد. یکدنده و کلهشق بود؛ ولی در عین حال صادق و بااراده و از خودگذشته بود وقتی دختر کوچک ۱۳ سالهای که ۱۰ سال بود درگیر سرطان بود به او گلی هدیه داد و درهم شکست و گریه کرد. با اینکه تری نتوانست تا آخر مسیرش بدود ولی به هدفش رسید. حتی بعد از مرگش بنیادی که به نام زده شد میلیونها دلار برای تحقیقات سرطان جمعآوری کرده. بخشی از صحبتهای تری در واکنش به حرف برادرش که چرا دوباره؟ او و پدرم حرفهای اینجوری میزنند. اما نظر من دربارۀ آن بیماری اصلاً اینطور نبود. من نمیتوانستم زانوی غم بغل کنم یا مثل کسانی بشوم که میگفتند این غیرعادلانه است. آیا فقط وقتی هزاران نفر دیگر به این بیماری مبتلا باشند، عادلانه است؟ من چطور میتوانستم برای خودم دل بسوزانم درحالی که کریگ خردسال یا هر کس دیگری در همان لحظه در بیمارستانی در نقطهای از این دنیای بزرگ از سرطان در حال مرگ بود؟ حس میکردم مردم سراسر کانادا در حال تماشای منند. خیر، من تبدیل به گلولۀ اشک نمیشدم و برای خودم غصه نمیخوردم و نمیگفتم چرا من. اگر خودتون به هر شکلی با سرطان درگیری داشتید یا دوست دارید داستانی الهامبخش از تٲثیرگذاری یک فرد بخوانید، این کتاب بهشدت پیشنهاد میشود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.