یادداشت Fshafiee

Fshafiee

Fshafiee

1404/5/12

        «ملکوت» اولین کتابی بود که از فضای سورئال در ادبیات فارسی خوندم، و واقعاً تجربه‌ی متفاوت و عجیبی بود. بعضی جاهاش برام گنگ بود و بعد از تموم کردنش کلی سؤال تو ذهنم باقی موند.

مثلاً چرا "م. ل" ناگهان امید به زندگی پیدا کرد و از قطع عضو منصرف شد؟
آیا با این کار می‌خواست خودش رو بابت اتفاقی که برای پسرش افتاده بود مجازات کنه؟
یا اینکه چرا م.ل و خدمتکارش توی ماشین دکتر حاتم بودن؟
و شخصیت "ناشناس" چه استعاره‌ای بود؟ چه چیزی رو در داستان نمایندگی می‌کرد؟

پایان کتاب هم برام گیج‌کننده بود. احساس کردم چیزی هست که هنوز نگرفتم، یا شاید باید بیشتر از یه بار بخونمش تا بتونم به معنا یا حقیقتی که پشتش هست برسم.

با اینکه ابهام داشت، ولی همین ابهام باعث شد هنوز ذهنم درگیرش بمونه. حس می‌کنم «ملکوت» از اون کتاب‌هاییه که هر بار خوندنش یه برداشت تازه بهت می‌ده.
      
5

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.