بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت محمد امیری هنزایی

                بسم الله.
رنجین کمان آغاز دوستی من با نویسنده‌اش غلامرضای طریقی عزیز بود. تا قبل از آن هرگز اسم نویسنده را نشنیده بودم. حتی رنجین کمان را هم ندیده بودم چه برسد به خوانده باشم. ماجرای وصل من به رنجین کمان و بعد از آن غلامرضای طریقی از دل یک گفت‌وگو در آمد. در نشستی با یکی از منتقدین خوب کشورمان درباره روایت صحبت می‌کردم. چندی قبل از آن کتابی منتشر شده بود که نویسنده‌اش شاعر بود. آن کتاب ضعیف بود و در قامت روایت نمی‌گنجید. آثار قبلی نویسنده‌اش  هم چنگی به دل من نمی‌زد. این‌ها در من تصوری درست کرده بود که شاعر نمی‌تواند روایت بنویسد. برای این مدعا هم استدلالی داشتم. که زبان شاعر زبان نماد است و زبان روایت بیان واقع با جزئیاتش. نماد نماینده واقع است و نمی‌تواند بار آن را بر دوش کشد. میان این حرف‌ها گم‌ بودیم که آن دوست عزیز وعده کتابی را به من دادند. در جلسه بعد وعده‌اش را وفا کردند و رنجین کمان را به من دادند با این توضیح که نویسنده‌اش شاعر است. در همان روز خواندن کتاب را شروع کردم . متفاوت بود. هر روایتش حرفی برای گفتن داشت. هر چه جلوتر می‌رفتم دلم نمی‌آمد کتاب را زود تمام کنم. صبر به خرج دادم. بعد از یک ماه تمام شد، با حالی آکنده از شوق از غم. شاید بزرگترین وجه مثبت کتاب در همین است که نویسنده‌اش شاعر است و دست در کلمات باز. نویسنده می‌داند هر واژه را کجا و به جا بکار ببرد و این شیرینی کتاب را دوچندان می‌کند. 
رنجین کمان تصور اشتباه من را رفع کرد و آغاز دوستی من با غلامرضا طریقی شد که حاصل آن ماضی قریب گشت.
رنجین کمان تماما روایت نیست. بعضی متن هایش به حق روایت است و برخی در حد خاطره باقی مانده‌اند. و برخی دیگر در مرز روایت و خاطره گرفتار شده‌اند. اما با همهٔ این‌ها کتاب به طرز عجیبی خواندنی است.
فرامتن کتاب پر از حرف‌هایی است که باید در باز خوانی‌های دیگرم کشف و ضبط کنم.

میم الف ه 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.