یادداشت زهرا عباد
5 روز پیش
#یادداشت_کتاب #پرتگاه_پشت_پاشنه برای معرفی این کتاب آمدم از عبارت کلیشهای حر فاطمیون استفاده کنم، دیدم فایده ندارد، حق مطلب را ادا نمیکند. اینکه کسی آدم خلافکاری باشد مثل شاهرخ ضرغام و بعد توبه کند و شهید شود، سوژه تکراریای شده، خصوصا بعد از فیلم اخراجیها. اما عبدالبصیر داستانش متفاوت است. داستان او داستان آتش است. آتشی که وقتی به خرمن زندگی کسی میافتد به این راحتی خاموش نمیشود. اگر در اطرافیان خود کسی را بشناسید که درگیر اعتیاد باشد، میفهمید منظورم از آتش چیست. من دیدهام که چطور این آتش یک انسان را نابود میکند. نه فقط زندگیاش را، بلکه خودش و انسانیتش را. نمیخواهم زیاد درباره اعتیاد داد سخن بدهم، فقط در این حد بگویم که احتمالا تا به حال زندگی یک شهید که قبلا سالها، شاید حدود ۲۰ سال درگیر اعتیاد بوده را نخواندهاید. خود این مساله بهترین دلیل است برای خواندن کتاب زیبا و جذاب پرتگاه پشت پاشنه و بعد هم معرفی کردن آن به هرکسی که معتقد است آنقدر که بد بوده، هیچوقت نمیتواند برگردد و خوب بشود. کتاب پرتگاه پشت پاشنه "داستان" زندگی این شهید است، یعنی روایت و زندگینامه نیست ولی نویسنده تلاش کرده هر آنچه از زندگی واقعی شهید پیدا کرده، با چاشنی قلم خوب و کمی خیال ترکیب کند تا کتاب کامل و جامعی ارائه دهد، و به نظر من در این کار موفق بوده است. البته میتوان ایرادات فرمی محدودی به کتاب وارد کرد، مثل پرشهای زمانی زیاد با وجود داشتن فصلهای کوتاه که ابتدای کتاب، حوصله مخاطب را به چالش میکشد، یا جملات شاعرانه ابتدای برخی فصلها که به نظر من زائد میآید، اما در کل داستان آنقدر خوب و خواندنی هست که از اینها بگذرم و این کتاب را به صورت عمومی پیشنهاد کنم. فقط موقع خواندن آن کمی صبر کنید و به کتاب فرصت دهید تا یک سوم ابتداییاش بگذرد و به سرازیری بیفتد.
(0/1000)
زهرا عباد
دیروز
1