یادداشت

undefined

1404/5/8

«بسم الله
        «بسم الله الرحمن الرحیم»
اوایل روزهای جنگ اخیر ، صحبت از شهید تهرانی مقدم و موشک هایش بود. نام کتاب خط مقدم را زیاد شنیده بودم و از همیشه کنجکاوتر بودم برای دانستن چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران. ولی همه ی مغازه ها بسته بودند. تا اینکه نسخه ی صوتی اش را در برنامه ی فراکتاب دیدم و وقتی شروعش کردم دیگر نتوانستم رهایش کنم. این کتاب از همان اول که شهید حسن تهرانی مقدم به فکر پرتاب موشک می افتند شما را همراه می کند تا دوسال بعد، پس از عبور از مراحل سخت و شادی و غم هایی که با بچه های حسن آقا گذراندید، اولین موشک را بدون دخالت دیگران و کمک هایشان، پرتاب کنید.
این کتاب بخش کوچکی از زندگی پربار شهید تهرانی مقدم را روایت می کند. یعنی سال های ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۵. یکی از بهترین کتاب هایی بود که خواندم و ۲۴ روز با آن زندگی کردم؛ میان روزهای حساس دفاع مقدس، اتاقی کوچک در خانه ی پدری حسن آقا که همان شده بود منزل شان، در زیارت های حرم حضرت زینب ، و تحمل کردن لطف های بیش از اندازه ی کشور لیبی!!! و هنگام داغ مردم بی گناه که هرروز به تعدادشان افزوده می شد...

🔻مهم تر از آن که بخواهم ببینم چه کارهایی برای تشکیل این یگان موشکی انجام شده، خود شهید حسن مقدم باعث شد که هرروز با اشتیاق بیشتری کتاب گوش بدهم. از هر جهت که نگاه می کنم، از همه لحاظ بی نظیر و نمونه ی یک فرد آزاده و یک ایرانی تمام عیار بودند: 
«از عبادت ها و دعاهای کمیل خالصانه تا نامه های پراحساس و علاقه برای الهام خانم و از طرفی با اقتدار مقابل دشمنان و خودمانی کنار بچه هایش در توپخانه و یگان موشکی...»
بخش مورد علاقه ام هنگامی بود که برای آموزش پرتاب موشک ۳ ماه به سوریه رفته بودند و آنجا نامه ها و دلنوشته های الهام خانم، و دلتنگی و بی تابی اش، پرده ای از اشک را روی چشمانم می آورد و در مقابل، پاسخ های محکم و عاقلانه حسن آقا که همیشه باعث تسکین قلب همسرش بود باعث خوشحالی من هم می شد. این عشق و علاقه در جملاتی مثل «نامه‌ات به دستم رسید. از دیدن نامه‌ات بسیار خوشحال شدم و بوسیدمش؛ چرا که بوی تو را می‌داد و دست خط زیبایت برایم چیزها گفت و چه زیبا گفت.» عجیب حس می‌شود. پشت کلمات به ظاهر رسمی حسن آقا، موج عشق و دلتنگی پنهان است؛ برخی از این نامه ها را می توانید در گوگل مطالعه کنید که خیلی زیباست.
پس از آن، روحیه ی عالی و خستگی ناپذیر حسن آقا که همیشه باعث می شد بچه هایش نیروی تازه ای برای ادامه کارها بگیرند و دوباره برگردند به همان مسخره بازی و شوخی هایشان، لبخندی بر لبم می نشاند که جز با بمباران مجدد عراق بر سر مردم بی دفاع ، پاک نمی شد...🥺🖤
هنوز در عجبم که چطور یک انسان می تواند این همه خصوصیت را با هم داشته باشد؟! چطور می شود جلوی مسئولین و مقامات رسمی به آن اندازه پر ابهت؛ اما در برابر دوستان و خانواده اینقدر خاکی و متواضع بود؟ چقدر سخت است که هرروز خبر شهادت یارانت را بشنوی و همچنان به بقیه امید بدهی! چقدر سخت است تصور اینکه حالت خوب است و خوشحالی اما در دلت رخت بشویند!
همیشه آن دعاهای کمیل و نمازجماعت ها که در مقابل چشم های متعجب همه برگزار می شدند در خاطرم می مانند...
🔻بعد از تمام اینها ، بخشی که حسن آقا با تیم ۱۳ نفره اش به سوریه رفته بودند ، از همه ی قسمت ها پررنگ تر است که خود توضیحات زیادی را می طلبد...از سختی هایی که آنجا کشیدند تا آبرویی که برای ایران خریدند میان جماعتی که از ایران تصوری داشتند که مردم نان هم ندارند که بخورند..‌.!
🔻پس از شهید تهرانی مقدم ، می رسیم به یارانشان ، از شهید شفیع زاده، یار همیشگی اش در توپخانه، تا شهید حاجی زاده 🖤 و دیگران که اکثرا به شهادت رسیدند و با جستجوی کوچکی می توان تمامی شان را شناخت. 
🔻در پایان داستان ، دلم می خواست ۱۵ ساعت کتاب صوتی را از ابتدا گوش بدهم. دلم نمی آمد دل بکنم از حسن آقا و روزهای جنگ. 
پیشنهاد می کنم مصاحبه ی خانم غفارحدادی در رابطه با این کتاب را بخوانید. واقعا خداقوت به ایشان که حیف بود اگر این اطلاعات از دست می رفت و گردآوری نمی شد. حیف می شد اگر داستان تلاش های مرد گمنامی که شاید اگر نبود الان ایران با خاک یکسان شده بود به دست بقیه نمی رسید. روایت روزهای سرنوشت ساز جنگ، روایت شکوه و حال غریب هنگام پرتاب اولین موشک جمهوری اسلامی ایران و ... باید حتما نسخه ی چاپی اش را بگیرم تا هروقت دلم تنگ شد، دوباره سراغ حسن آقای تهرانی مقدم بروم.
این را می نویسم که خودم یادم بماند؛ گاهی اینقدر احساس هم دردی می کردم که با اینکه نمی دانستم حسن آقا چه حرف های زشتی به سلیمان زده خودم باهاش همراهی می کردم😂
📌نکته ای که به نظرم باعث می شد تاثیر گذاری کتاب چندبرابر شود، تلفیق حس غم با شادی بود! روحیه ی شکست ناپذیر بچه های تیم حسن آقا که در هر لحظه و در سخت ترین موقعیت ها باز هم ذره ای از آن کم نمی شد و در کنارش توصیفات زیبای نویسنده که نه زیاد بود و نه کم.
در نهایت معذرت میخواهم بابت اضافه گویی هایم  و فقط می خواستم بگویم اگر این کتاب را نخوانید پشیمان خواهید شد چون به قدری داستان جذابی دارد که شما را هرشب تا ساعت ۱ بامداد بیدار نگه می دارد.
پی نوشت: این کتاب شباهت زیادی به فیلم «خدای جنگ» دارد و پیشنهاد می شود در کنارش این فیلم را هم ببینید.
بیستمین کتاب ۱۴۰۴
هشتم مردادماه ۱۴۰۴
تاریخ مطالعه: سوم مرداد ۰۴

      
167

26

(0/1000)

نظرات

undefined

1404/5/8

عالی بود👌
مشتاق شدم بخونمش😍
کاش در مورد شهید حاجی زاده هم همچین کتابی بود😭
3

1

undefined

1404/5/8

ممنونم
بله خیلی زیباست حتما بخونید 😍 
یه قسمت هایی از کتاب برای اینکه توضیح داده بشه که هنگامی که حسن آقا در ایران نبودند چه اتفاقی افتاده، تمام اقدامات شهید حاجی زاده رو آورده.
بخش های پایانی هم خیلی ازشون صحبت شده.
حالا تا در مورد ایشون هم کتاب چاپ بشه فعلا همین کاربردیه 

2

undefined

1404/5/8

عه واقعا😍
ممنونم❤

@Zahra_ma 

1

undefined

1404/5/8

خواهش میکنم 💖
@sajedeh_yahyazadeh 

0