یادداشت فاطمه روحی
1404/2/5
داستانی که به طور مستقل حوادث ش در سیستان و بلوچستان امروزی گذشته باشه، نخونده بودم. کتاب «به وقت بودن» به قلم «جلیل سامان» به تنهایی باعث شد بدون اینکه از قبل سفری به سیستان و بلوچستان داشته باشم، مردم این استان محروم، اداب و رسوم، فرهنگ، وضع معیشت و ... این استان رو ملموس تر درک کنم. همه توصیفات از منطقه و تحلیل شخصیت های کتاب به اندازه بود. شخصیت ها تقریبا خاکستری بودند و به هر کدوم به نوعی حق میدادی، ادم های این قصه هر کدوم قربانی شرایطی شده شده بودند و تقریبا هیچ کدوم در به وجود اومدن اون شرایط نقشی نداشتند. حرف بعضی از شخصیت ها بدون اینکه گل درشت باشه به جان ادمی می نشست. نه ادم ها زیاد حرف میزدند که خسته ات کنند و نه کم حرف می زدند که خوندن ازشون تو ذوق ات بخوره کتاب پایان بازی داشت و من حتی این ویژگی کتاب رو هم دوست داشتم، چون در خیالاتم جان محمد به همه اون چیزهایی که می خواسته میرسه. البته بعد از تموم کردن کتاب به نوعی برای همه شون ناراحت بودم و تا چند روز در مورد این شخصیت ها با خودم حرف می زدم و غصه می خوردم. درسته که جان محمد، مائده، دشتی و.. همه ساخته و پرداخته ذهن نویسنده بودن، ولی غم نان و فقر و کمبودهایی که مردم بلوچ از سر گذروندن و می گذرونن که در حقیقت وجود داشته و داره. بعد از خوندن کتاب بیشتر درک میکنم که چرا اجازه اکران فیلم داده نشده و اقای سامان قصه فیلم رو در قالب رمان به چاپ رسونده. (همیشه که نباید دنبال قصه های عجیب و غریب و جملات خیلی فلسفی باشیم تا امتیاز کامل به کتاب بدیم.)
(0/1000)
نظرات
2 روز پیش
این کتاب رو باید بخونم؛ چون فکر کنم نویسندهاش همون کارگردان مجموعه تلویزیونی "زیرخاکی" باشه و برام جالبه از چنین شخصیتی، چنین قصهای رو بخونم.
2
0
فاطمه روحی
2 روز پیش
1