یادداشت dream.m
1404/4/22
به نام تو مینویسم "بهرام بیضایی" ؛ ای قصهگویی که حقیقت را از دل تاریکی بیرون میکشی. در جهانی که افسانهها کمکم رنگ میبازند و حافظه جمعی ما تکهتکه از هم میپاشد، بهرام بیضایی ایستاده است؛ چونان دیدهبانی که چشم از حقیقت برنمیدارد. او فقط نویسنده نیست، فقط نمایشنامهنویس یا فیلمساز نیست؛ او نگهبان قصههایی است که اگر نبود، شاید دیگر هرگز کسی آنها را به یاد نمیآورد. بیضایی با قلمی که بیشتر به تیغ شبیه است، پرده از چهره حقیقی قصههای گمشده برمیدارد. او از ویرانههای تاریخ، از سطرهای خاکگرفته هزار افسان، از ناله سیاوش در آتش، از سکوت تلخ یزدگرد در برابر مرگ، از اشکهای باشو در غربتی بیپایان، و از عشق ساده معلمی به دختر همسایه، روایت میسازد. قصههایش زندهاند، چون او همچون مسیحا نفس به جان کلمات میدمد. هر جملهای که مینویسد، فریادی است علیه فراموشی، اعتراضی به تاراج هویت، و سوگواری برای اسطورههایی که در گذر زمان مثله شدهاند. خواندن بیضایی مثل قدم زدن در خرابههای یک شهر کهن است؛ اما هر آجر این خرابه نفس میکشد، هر دیوار زخمی دارد که قصهایست برای گفتن. وقتی آثار بیضایی را میخوانی، احساس میکنی عضوی از این جستوجو هستی؛ سفیری که باید حقیقت قصهها را به آیندگان برساند. بیضایی نهفقط یک نویسنده بزرگ، که یک رسالت است. رسالتی برای زنده نگه داشتن افسانهها، برای مقابله با فراموشی، و برای اینکه همیشه کسی باشد که بپرسد: "اگر افسانهها نباشند، انسان چه چیزی برای گفتن دارد؟" ........... هزار افسان کجاست؟ افسانهها پیش از آنکه بر کاغذ بنشینند، در حافظه جمعی ملتی باستانی، در حافظه قصهگویان و افسانهسرایان، و در حافظه شبهای طولانی جریان داشتند؛ آنجا که مادری برای کودکش، سالکی برای رهرواش، و کنیزی برای شهریارش داستان میگفتند. اما چه شد که قصههای نخستین ما، از آنِ دیگری شد؟ چه شد که هزار افسان ایرانی، در گذر قرنها، در سایه نام "هزار و یک شب" رنگ و بوی دیگری گرفت؟ بهرام بیضایی در "هزار افسان کجاست؟" نهتنها به دنبال پاسخی برای این پرسش است، بلکه روایت تازهای از سرنوشت قصههای ایرانی ارائه میدهد؛ روایتی نهفقط تاریخی، که سرشار از احساس، دغدغه و هویت. ☆ گمشدهای به نام هزار افسان کتاب با یک پرسش بنیادی آغاز میشود: هزار افسانی که نخستین بود، کجاست؟ بیضایی از همان ابتدا، خواننده را با واقعیتی تکاندهنده روبهرو میکند؛ اینکه آنچه ما امروز بهعنوان هزار و یک شب میشناسیم، ریشه در هزار افسان ایرانی دارد، اما در گذر زمان و در پیچوخم تاریخ، هویت نخستینش را از دست داده است. او اسناد تاریخی، نسخههای خطی و روایتهای شفاهی را کنار هم میچیند تا تصویری دقیق از این تغییر شکل ارائه دهد. در میان روایتهایش، به سراغ منابع کهنی چون "الفهرست ابن ندیم" میرود، که در آن به روشنی از هزار افسان ایرانی نام برده شده است (مجموعهای از داستانها که به زبان پهلوی نوشته شده بود و بعدها، در دورهی عباسی، با تغییرات فراوان به هزار و یک شب تبدیل شد.) بیضایی نشان میدهد که در اصل، هزار افسان روایتی ایرانی بوده که در دوران ساسانیان شکل گرفته است، اما پس از ورود اسلام و انتقال فرهنگی به جهان عرب، این قصهها تغییر یافتند، شخصیتهایشان دگرگون شدند و فضای آنها از ایرانی به عربی متمایل گشت. او با بررسی داستانهای مشهور هزار و یک شب مانند "علاءالدین و چراغ جادو"، "سندباد بحری"، "حسن بصری"، و "شاهزادهی سنگشده"، رد پای عناصر اسطورهای و روایی ایرانی را در آنها بازمییابد. ☆ افسانههای ایرانی چگونه تغییر کردند؟ بیضایی در این کتاب، نشان میدهد که چگونه قصههای اصیل ایرانی، که پر از المانهای کهنالگویی و اسطورههای آریایی بودند، در نسخه جدیدشان دستخوش تغییرات اساسی شدند. برخی از این تغییرات عبارتاند از: ○ تغییر هویت قهرمانان: شخصیتهای ایرانی مانند گردآفرید و اسفندیار، جای خود را به شخصیتهای جدیدی با ویژگیهای متفاوت دادند. بسیاری از زنان قدرتمند داستانها، در نسخهی عربی کمرنگ شدند یا نقش آنها تغییر یافت. ○ تغییر زمینه جغرافیایی و فرهنگی: داستانها که در فضای ایران باستان و تمدنهای شرقی روایت میشدند، در نسخهی جدید خود به بغداد، دمشق، و قاهره منتقل شدند. نامهای ایرانی حذف شدند و جای خود را به اسامی عربی و اسلامی دادند. ○ افزایش المانهای جادویی و عرفانی: در حالی که هزار افسان ریشه در واقعیتهای تاریخی و اجتماعی داشت، نسخه جدید آن پر از عناصر جادویی و ماورایی شد، که با تأثیرپذیری از فرهنگهای مختلف، رنگ و لعاب تازهای گرفتند. ☆ زبان و ساختار کتاب بیضایی، که خود از بزرگترین نمایشنامهنویسان و پژوهشگران ادبیات نمایشی ایران است، این پژوهش را نه با زبان آکادمیک خشک، بلکه با لحنی پرشور و شاعرانه نوشته است. او در کنار تحلیلهای تاریخی و زبانی، از ضرباهنگ و آهنگ نثر بهره میبرد تا متن را همچون قصهای نفسگیر پیش ببرد. جملاتش گاه ضربتی و کوتاهاند، گاه بلند و پیچیده، همچون جویباری که در میان صخرههای تاریخ جاری است. او روایتها را با حسرت و اندوهی عمیق همراه میکند، اندوهی از اینکه بخش مهمی از هویت فرهنگی ما، در گذر قرنها تغییر کرده و از آنِ دیگری شده است. ☆ ارزش کتاب و اهمیت آن "هزار افسان کجاست؟" از چند جهت اثری بیهمتا است: ○ برگرداندن هویت به قصههای ایرانی: این کتاب، نهفقط پژوهشی در باب تاریخ قصهپردازی، بلکه تلاشی برای بازیافتن میراث گمشده ادبیات ایران است. ○ نقدی بر فراموشی فرهنگی: بیضایی، در کنار تحلیلهایش، هشداری جدی نیز به ما میدهد که اگر قصههای خود را از یاد ببریم، تاریخ و هویت خود را نیز از یاد خواهیم برد. این کتاب، زنگ خطری است برای همهی کسانی که به فرهنگ، ادبیات، و تاریخ ایران علاقهمندند. ○ سبک روایی کمنظیر: بیضایی با زبانی پرشور، زنده، و تأثیرگذار، قصهی گمشدهی هزار افسان را روایت میکند. خواننده، با هر صفحه، احساس میکند در میان ماجرایی هیجانانگیز پیش میرود، نه در یک تحقیق خشک تاریخی. ○ پیوند با دنیای امروز: در حالی که کتاب به ریشههای تاریخی قصهها میپردازد، بیضایی با ظرافت، آن را به زمان حال نیز پیوند میزند. او نشان میدهد که فراموشی گذشته، تنها یک اتفاق تاریخی نیست، بلکه فرایندی است که همچنان ادامه دارد. او مارا به این تأمل وامیدارد که "چه روایتهایی از ما برای آیندگان باقی خواهد ماند؟" ...... این کتاب رو در همخوانی "گروه همخوانی کتابهای بد " تاپیک نانفیکشن، با دوستای عزیزم سارا، آقای منوچهری، ندا و حسین همخوانی کردیم. کتاب خیلی حرف برای گفتن داره، این حجم از اطلاعات و دانش حقیقتا هرکسی رو مبهوت و عاشق بیضایی میکنه. خوندن کتاب رو به شدت پیشنهاد میکنم، البته تکنیکالی بهتره کتاب رو بعد از "ریشهیابی درخت کهن " از بیضایی بخونید .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.