یادداشت محمدرضا خراسانی زاده
1403/9/23
یک داستان فوقالعاده پرهیجان و پرکشش که واقعا نمیشه زمین گذاشتش. داستان در دوران قاجار میگذردو صمد که در دارالفنون طبابت را تحصیل میکند، میخواهد به تبریز برود. وقتی برای گرفتن مرخصی نزد استادش میرود، استاد از او تقاضا میکند تا یک امانتی را به شعبه دارالفنون تبریز ببرد. صمد قبول میکند اما وقتی میفهمد امانتی چیست، تردید میکند ولی برای اینکه خودش را اثبات کند، میپذیرد که آن جنازه را به تبریز ببرد! در دل داستان که مدام از زمان حال به گذشته در رفت و آمد هستیم، در کنار اتفاقات مختلف و حوادث بین راه، نکات مختلفی نیز در مورد دوران قاجار میخوانیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.