یادداشت niyayesh

niyayesh

niyayesh

1403/6/1

        داستان دختر آدمیزادی به اسم اوریاست (23 ساله) که از کودکی تحت سرپرستی پادشاه خون‌آشام‌ها (وینسنت) دراومده. وینسنت به اوریا آموزش می‌ده که چه طور در دنیای خون‌آشام‌ها زندگی کنه و از خودش دفاع کنه. کل کتاب داره درمورد رقابتی صحبت می‌کنه که در پایان رقابت، الهه‌ای که خون‌آشام‌ها فرزندهای اون الهه هستند، خواسته برنده رو برآورده می‌کنه. خواسته واقعی شخصیت‌ها مبهمه. با وجود این‌که بیان می‌شه اما حسی از شک وجود داره که این تمام واقعیت نیست (بخصوص وینسنت. چرا انقدر اوریا رو برای این رقابت تحت فشار می‌ذاره؟ خود خواسته اوریا هم قانع کننده نیست.)
زاویه دید کتاب از دید اوریاست. از بین کتاب‌های فانتزی ترند، به نسبت خیلی ضعف داشت. کتاب فانتزی به این معنا نیست که واقعیت‌ها رو نادیده بگیریم و اتفاقات فضایی رو بپذیریم. کوچک‌ترین چیزی که برای من قابل باور نبود شخصیت هوشیار اوریا بود. انسانی که مدام خودش رو در خطر می‌بینه و به صورت مدام هوشیاره، به مرور زمان ضعف‌های جسمی و ذهنی پیدا می‌کنه که این موضوع توسط نویسنده نادیده گرفته شده بود. برای من خاندان‌ها، توانمندی‌هاشون و... در هاله‌ای از ابهام بود و توضیح خوبی از میزان قدرت خاندان‌ها (چه جسمی، چه سیاسی) وجود نداشت؛ به همین خاطر همه چیز مبهم و غیرمنطقی به نظر می‌رسید. وظیفه جلد اول یک کتاب فانتزی این هست که مخاطب رو با محیط آشنا کنه. ژانر کتاب رمنس فانتزیه و با وجود این‌که احتمالا تاکید کتاب روی بخش رمنس کتابه ولی توقع می‌رفت که اگه نویسنده مخاطب رو وارد دنیایی با قوانین جدید و محیط جدید می‌کنه، براش مقدمه‌چینی کنه تا بتونه با حرف نویسنده اخت بگیره. کلا سیستم دنیای ساخته شده قابل درک و فهم نبود.
      
43

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.