یادداشت معصومه میرابوطالبی
1404/2/6
خشکسالی آخرالزمانی است که دور نیست، دیر نیست و همینجا هم رخداده. شکستن لولههای انتقال آب از استانی به استان دیگر. بله آن وحشت لولههای خالی رخ نداد، اما آیا خیلی دور از دسترس است؟ رمان خشکسالی برای من یک رمان وحشتناک بود. ماجراهای آخرالزمانی گاهی آنقدر دور از دسترس به نظر میرسند که موقع خواندنش خواننده با خودش فکر میکند کو تا آن موقع. اصلاً این اتفاق نمیافتد. اصلاً آدمها اینجوری نمیشوند. اصلاً آن موقع ما نیستیم. اما رمان خشکسالی آخرالزمان قابلدرکی بود. همهمان شاید در همین تابستان به درکی از موقعیتش برسیم. بعضی صحنهها آنقدر برای من تأثیرگذار بود که کتاب را رها میکردم. تپش قلبم آنقدر بالا میرفت که احساس میکردم تحمل اینهمه وحشت را ندارم. باید از کتاب فاصله میگرفتم، چک میکردم آب در لولههایمان باشد و دوباره برمیگشتم سر کتاب. بچههای گمشده، جنایت، ناامنی و مرگ، همه ارمغان لولههای خالی است. شخصیتپردازی این رمان عالی بود، الیسا، جکی، هنری و کلتون. هر کدام نماینده یک گروه فکری در برابر فجایع هستند و نمونههایشان دوروبرمان زیاد است. اواسط رمان، وقتی وحشت به من غالب میشد به شوسترمنها التماس میکردم این کار را امیدوارانه تمام کنید. من طاقتش را ندارم. و دمشان گرم. خوب تمامش کردند. ممنونم از دوست عزیزم خانم توکلی که این رمان را به من معرفی کردند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.