یادداشت علی عقیلی نسب
1401/12/5
گروهی به شکار رفتن گرگها، این تصور را نزد برخی به وجود آورده که آنها در هنگام خواب و استراحت نیز کنار هماند. اما گفته شده گرگها در حلقهای روی زمین دراز میکشند و با چشمهای باز میخوابند. چشمهایشان باز است چون نگراناند گرگهای دیگر در خواب آنها را پاره پاره کنند. اروپاییها در دوره استعمار شاید دسته جمعی حمله نمیکردند، اما مانند گرگها چشمهایشان باز بود و هر لحظه مراقب بودند مبادا کسی به آنها حمله کند... خلاصهای از صفحه هفت کتاب کتاب دوم در واقع راوی پروژه انتقال قدرت است. اسپانیا که اوخر قرن ۱۶ با اشغال پرتغال و مستمعراتش، خودش را در آمریکا بی رقیب میدید، مست و سرخوش از این بی رقیبی چشمهایش را بست تا سه کشور دیگر به راحتی وارد عرصه استعمار شوند. سه کشوری که میانشان بازیگر اصلی این نمایش هم بود. انگلستان. فرانسه و هلند دو کشور تازهکار دیگر در این عرصه، وقتی دیدند که اسپانیا، آمریکای مرکزی و جنوبی و آفریقا را قبضه کرده، به سمت آمریکای شمالی که دست اسپانیاییها به آن نرسیده و به سمت هند و جنوب شرقی آسیا که با حذف پرتغال کمتر در مرکز توجهات بود رفتند. فرانسویها کشور کانادا را تسخیر کردند تا بتوانند با دور زدن آمریکا به هند و به قول خودشان شرق دور برسند، اما وسعت خاکی این قاره آنها را دیرتر از هلندیها که به سمت شرق رانده بودند به آنجا رساند. هلند بعد از تصرف جنوب شرقی آسیا به سمت آمریکا رفتند و بخشهای شرقی ایالات متحده امروز را به تصرف خود در آوردند. اما هنوز انگلستان راه به جایی نبرده بود. تا اینکه ملکه الیزابت در انگلستان سر کار آمد. شاید بشود گفت ورود انگلستان خصوصا با ملکه الیزابت مهمترین تحول در بازی استعمار بود. چرا که تا آن روز قدرت نظامی و تسلط جغرافیایی مهمترین عناصر موفقیت استعمار بودند، اما با ورود انگلستان سیاست نقش اساسیای در کنار آن دو عنصر پیدا کرد. ملکه انگلیس هنگام رسیدن به قدرت ازدواج نکرده بودو تا آخر عمر هم اینکار را نکرد. او با معطل کردن پادشاه فرانسه برای جواب دادن به درخواست ازدواج شاهزاده این کشور، مانع اتحاد فرانسه و اسپانیا شد. او از مهمترین توانایی انگلیسیها تا آن زمان یعنی دزدی دریایی کمال استفاده را برد و این کار را چنانچه کشتی متعلق به کشور دیگری بود قانونی کرد و این قانون به خاطر دشمنی کشورها با اسپانیا مورد قبود همه واقع شد. همین دزدی دریایی بود که سرمایه تاسیس شرکت هند شرقی را برای انگلیسیها به ارمغان آورد. کمپانیای که سالها بعد ابزار دست انگلیسیها برای استعمار هند بود. استعماری که بیش از سه قرن در هند حضور داشت و حدود دو قرن به طور کامل بر هندوستان مسلط بود. سیاست بعدی ملکه انگلیس معطل کردن پادشاه اسپانیا بود تا به اندازه کافی بتوانند قدرت بگیرند. اما سیاست هرچقدر هم مهم باشد، جای قدرت نظامی را نمیگیرد. بعد از دزدی سرمایه عظیم اسپانیا توسط انگلستان، این کشور به جزیره بریتانیا حمله کرد. شاید اگر بدشانسی نمیآوردند و طوفان بخش عظیمی از لشکرشان را از بین نبرده بود، امروز استعمار پیر فرانسه یا اسپانیا یا حتی هلند بود. شاید حتی پرتغال امروزی هم به وجود نمیآمد. بعد از شکستدادن اسپانیا در جنگ پای انگلیس به آمریکا باز شد. اما رقیب بعدی انگلیسیها فرانسه بود که بخش عظیمی از آمریکای شمالی و هند را تحت تصرف خود داشت. انگلستان که اسپانیا را کنار زده بود و هلندیها را هم رقیب جدیای در این عرصه نمیدانست به سرعت جنگ با فرانسه را شروع کرد و در هند، آمریکا و چندین نبرد دریایی آنها را شکست داده و مستعمرات شرق آمریکا که دست هلندیها بود را هم به راحتی تصرف کرد. حالا انتقال قدرت صورت گرفته و انگلیس کشور اصلی استعمار است. در واقع انگلستان مهمترین کشور استعماری جهان بود. آنها تا پایان جنگ جهانی دوم و ورود آمریکا همچنان قویترین استعمارگر تاریخ بودند. اما این جلد سرگذشت استعمار، مقدار بسیار پایینی به نحوه استعمار انگلیسیها آن هم فقط در آمریکا پرداخته و فقط جنگها و درگیریهای انگلیس را روایت کرده. علت اینکه به این جلد چهار ستاره دادم هم همین بود. البته شاید رسالتش این بود که فقط پروژه انتقال قدرت را روایت کند و بعدا به استعمار انگلیس در هند و آمریکا بپردازد که در آن صورت پنج ستاره را نصیبش خواهم کرد. شاید درک استعمار برای کسی که جلد اول را بخواند ساده به نظر بیاید، هر چند دوره اول استعمار تا حدودی پیچیده بود و آن هم به خاطر ظهور مسیحیت به آن شکل قداست بخشنده به قتل و چپاول و جنگ، بر خلاف تصوری که امروز از آن داریم که دینی است بسیار اخلاقگرا. اما جلد دوم کتاب و ورود انگلستان به استعمار باعث شد که درک این پدیده اصلا ساده نباشد و شاید هر چه جلوتر برویم پیچیدهتر هم بشود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.