یادداشت فاطمه تبریزی

        ۱. اومون را رمان کوتاه و کم‌حجمی بود، با این حال پر بود از خرده ماجراهای طولانی، کم عمق، بی‌هدف و بی‌ربط. این که چطور نویسنده در رمانی به این کوتاهی انقدر ماجراهای بی ربط به داستان رو طولانی شرح می‌داد واقعاً عجیب بود. 
برای مثال، جایی که میتیوک دوست شخصیت اصلی، ماجراهای واقعی و سورئال رو درهم می‌بافه، سیزده صفحه ست. تقریبا معادل یک بخش کامل از داستان. سیزده صفحه هذیون بی اهمیت شخصیتی که نه اطلاعات درستی ازش داریم و نه بهش نزدیک می‌شیم. 

۲. با معیار مقدار مطالعه‌ی روزانه‌ام، نباید بیشتر از دو روز ازم وقت می‌برد اما اونقدر روند داستان ملال آور و نچسب بود که رهاش می‌کردم و نهایتاً دو هفته طول کشید تا تمومش کنم.
 در نقدها ازش به عنوان satire یا هجویه‌ای درخشان تعریف شده، اما حتی یک‌بار هم لبخندی روی لبم شکل نگرفت در حین خوندنش. 
در کل شبیه یادآوری یک خواب آشفته نوشته شده بود متن داستان. پاره پاره، و غیرشفاف. در مورد درخشان بودنش هم واقعاً حرفی ندارم، جایی  در اواخر که نقطه عطف مهم داستان بود عملاً هیچ حسی نداشتم.

۳. احتمالش پایینه که این مقدار گنگی به علت  ترجمه از روی ترجمه بودن متن باشه چون هم مترجم دقیقه و هم در ابتدا گفته شد از روی دو کتاب بررسی شده متن. محتمل‌تر اینه که نویسنده بعد فروپاشی شوروی به سرعت می‌خواست داستانی بر علیه اون دوران سیاه منتشر کنه و فرصت کافی برای انسجام دادن بهش نداشته. متنی که می‌شد فیلمنامه‌ی یک فیلم کوتاه نسبتاً خوب باشه به جای رمان.
شاید اگر یک مترجم روسی ترجمه‌ای از متن اصلی ارائه بده دوباره نگاهی بهش انداختم‌. در غیر این‌صورت دوباره نمی‌خونمش.

۴. یک ستاره به خاطر چند خط به ندرت خوب در کل کتاب؛ مثل تصورات شخصیت اصلی در کودکی، و ماجرای ایوان قهرمان و هنری کیسینجر. البته در دادن همین یک ستاره هم شک داشتم.
به نظرم برای آشنایی با فضای فکری فرماندهان شوروی سابق، رمان‌های واقعاً بهتری برای مطالعه وجود دارند. این اثر رو به اعتماد نام مترجمش که از آثار قبلیش می‌شناختم خریده بودم و انتظار داشتم واقعاً داستان خوبی داشته باشه‌.
      
262

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.