یادداشت مهدی سرکانی
1403/10/24

یک عاشقانه آرام را باید به قول خود نویسنده، جرعه جرعه درکشید. نادر ابراهیمی خودش میگوید که شاید عشق، زندگی و هنر، یک چیزند به سه صورت. این کتاب از همان هنرهاست. که نه شبیه زندگی، که خود زندگیست. و نه شبیه عشق، که خود عشق است. با تمام کاستیها. و نکته هم همینجاست. اینجا چای سرد میشود، چینیها لبپر، کاشیها کدر و هنر از درون همین ها پدید میآید. هنر نادر، نجات زندگی در واقعیت آن است؛ نه زیستنِ در تخیلات. تلخی را نادیده نمیگیرد ولی نمیگذارد کامش تلخ بماند. حتا وقتی داستان رو به تلخی میرود هرگز نگران نیستید که حالتان را بگیرد چون میدانید نویسنده فرا می رسد و با نگاهش زیبایی ها را از تاریکی ها بیرون می کشد. کتاب را جرعه جرعه نوشیدم. فکر کنم شد حدود یک ماه.اما این یک ماه زندگی با قبلش فرق داشت. یادم است چند روز پیش به یکی که داشت برای اینکه چرا حالمان بد است بهانه می تراشید گفتم: حال من که خوب است! و وقتی این را میگفتم در ذهنم گذشت که شاید اگر این را قبل این یک ماه میگفت جواب دیگری میدادم. شاید تصور کنید چه سطحی و اثرپذیر برخورد کردم. اما باید چشیده باشید که بفهمید آدم وقتی بین این صفحه ها یک همدم خوب پیدا میکند چقدر عمیقا حالش خوب میشود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.