یادداشت مریم شفیق
1404/6/27 - 06:17
"سکوت بره ها" از آن نام هاییست که محال است دوستداران فیلم یا کتاب بتوانند به سادگی از کنارش گذشته و وسوسه نشوند که سراغش بروند. شخصاً یکبار فیلم را دیدم و یکبار کتابش را خواندم. علاقهی خاصی هم به تجدید این دیدار ندارم ولی به نظرم؛ برای یکبار، تجربه ایست لازم و کمابیش ارزشش را هم دارد. از سردی، خشونت و جو روانی کتاب نمی توان گذشت و همین، شاید به مذاق بسیاری خوش نیاید (و حق هم دارند) ولی پیچیدگی و طراحی هنرمندانهای در آن به کار رفته که جالب توجه و خاص است. البته؛ اصولاً، نوشتن در مورد یک قاتل زنجیرهای نمی تواند گرما یا لذتی داشته باشد چون پدیدهی فوق العاده غریب و هولناکیست و چنان غیر انسانی و حتی غیر حیوانیست که ممکن نیست بتوان از روایت کردنش لذت برد. قاتل زنجیرهای بودن، پدیدهایست مختص انسان و آن هم انسانی که از جایگاه انسان بودنش خارج شده بدون اینکه متوجه این موضوع باشد یا حتی از آن لذت ببرد. چنان غریب، بی معنی و سرد است که ممکن است در تماس با آن، روحتان یخ بزند و تا آخر عمر از خود بپرسید : چرا؟ سوالی که بسیاری از خود پرسیدند ولی جواب واضح و عقلانی دریافت نکردند. پاسخِ "چرا" چنان کودکانه، ساده و وحشتناک بوده که از درک انسان عاقل و بالغ خارج است! با این حساب، نوشتن در مورد یک قاتل زنجیرهای با درون مایهی واقعی به اندازهی همین کتاب، کار تلخ و سردی از آب درمی آید ولی نویسنده توانسته با خلق شخصیت کلاریس، امید و انسانیت را به درون داستان راه دهد و بعد از خواندنش، حقیقتاً جزو قهرمانان زن محبوبم شد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.