یادداشت Haniyeh

Haniyeh

1402/11/14

همیشه شوهر
        "همیشه شوهر" داستان رویارویی نقش اصلی "وِلچانینُف" با "پاوِل پاوْلوویچ"، یک "همیشه شوهر" است.
ولچانینف در اواخر دهه ۳۰ زندگیش به سر میبره و به لحاظ روحی اوضاع خوبی نداره. اون دچار مالیخولیا شده و دائم در خاطرات گذشته خودش غرق میشه. از طرفی، به خاطر این بیماری، درک درستی از زمان حال نداره و بدخلقی و بدبینی به خصوصیات اخلاقیش اضافه شده. 
در همین زمان مردی از گذشته پا به زندگیش میذاره؛ پاول پاولوویچ، همسر "ناتالیا واسیلیونا"، زنی که ولچانینف سابقا او را دوست داشته و با او در ارتباط بود. حالا ناتالیا فوت کرده و پاول پاولوویچی که خودش رو گم کرده، سر از زندگی رقیب عشقی خودش درمیاره، اونم با تظاهر به اینکه اصلا از رابطه بین همسرش و دوست قدیمش خبر نداشته.
از داستان بیشتر نمیگم که اسپویل نشه. 

برداشتم از شخصیت پاول پاولوویچ (اگر به اسپویل داستان حساس هستید این بخش رو نخونید):
پاول پاولوویچ، هویت و ارزش خودش رو در زندگی بخشیدن و همسری کردن برای یک زن میبینه. اون متوجه رابطه ناتالیا و ولچانینف شده بود اما به روی خودش نیاورد چون نمیتونست زندگیش رو جدا از ناتالیا تصور کنه. همچنین بعد از مرگ ناتالیا نمیتونست از فکر از دست دادن همسرش در بیاد و دائم خاطرات رو زیرورو میکرد تا اینکه بالاخره به سراغ دختر دیگری رفت و حتی این بار دختری زیر هجده سال رو پسندیده بود و دلیلش هم نیازمند بودن دختر به مراقبت بیشتر بود و پاول پاولوویچ هم برای چنین فداکاری خودش رو کاملا آماده و مناسب میدید. 
درباره ارتباطش با ولچانینف هم احساسات مختلفی کنار هم جمع شدن و اونو به سمتش کشوندن. کنجکاوی درباره اینکه ولچانینف چطور دل زنها رو میبره، کنجکاوی درباره عکس العملش به هر خبر تازه‌ای که بهش میداد، علاقه به اون بخاطر رفتار خوبی که ازش در خاطر داشت، تنفر از اون به خاطر همسر و فرزندی که حقیقتا به خودش تعلق نداشتن و مسخره کردن ولچانینف به طرق مختلف برای گرفتن انتقام، که همه اینا کشمکشی ذهنی درون پاول پاولوویچ ساخته بودن و اون نمیدونست بالاخره به کدوم یک از این موارد باید بها بده.  در نتیجه، در رفتارش تضاد و ضدیت دیده میشد.

بنظرم همونطور که در ابتدای کتاب در مقدمه گفته شد، داستایفسکی به دلیل بحران های روحی، جسمی، مالی و مسائل جامعه تحت فشار بود و سریعا داستان رو جمع کرد. وگرنه داستان میتونست خیلی بیشتر تاثیرگذار باشه. با این حال جزو کتاب های مورد علاقه من در بین آثار داستایفسکی هست. به عنوان اولین کتاب از داستایفسکی پیشنهادش نمیکنم چون بنظرم کسی که کمی با آثار دیگر ایشون آشنایی داشته باشه، از خوندن این کتاب لذت بیشتری میبره. اما در کل به عنوان یکی از کتابای داستایفسکی پیشنهادیه.
      
2

22

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.