یادداشت سمیرا علی‌اصغری

        ✍🏼 دختری ایرانی روی مرز، زندگی‌نامۀ خودنوشتِ شمسی عصار است. دخترِ آیت‌اللهی که به صفای نفس و عرفان باطنی و گره‌گشایی از کار مردم در زمانِ خودش معروف بود. دختری که به آلمان و فرانسه رفت و خواننده شد.
در طول خوندن این زندگی‌نامه متوجه می‌شید ایشون اصلا در فضای بسته و محدودی زندگی نکرده و اتفاقاً در بسیاری جنبه‌ها، آزادی‌های اجتماعی بیشتری نسبت به هم‌سالان و هم‌دوره‌ای‌های خودش داشته، اما به هرحال مسیر زندگیشون از پدرش و از مذهبی‌بودن، جدا میشه.
شاید به این دلیل که در فضای فرهیخته‌ای بزرگ شده، قلم روان و خوبی داره. جزئیاتی که از زندگی در دورۀ پهلوی و گذشتۀ ما میده، شیرین و گرم و جالبه. آدم از این همه پیشرفت و تغییر شگفت‌زده میشه.
نویسنده از انقلاب ۵۷ با عقده و کنایه و حسرت حرف میزنه و به شدت باهاش مشکل داره. ابتدای کتاب از به‌کار بردن واژۀ «انقلاب» کلا پرهیز می‌کنه، به‌جاش میگه «واقعه» یا «انفجار»! درصورتی‌که سال‌های پایانی حکومت پهلوی اصلا ایران زندگی نکرده که نسبت به مسائل داخلی آگاهی داشته باشه.
از توقیف اموال خانوادگیشون و مصادرۀ منزل برادرش بعد از انقلاب خیلی ناراحته و بارها به این مطلب اشاره می‌کنه. من تحقیق کردم که چرا باید این خانواده مورد ظلم قرار گرفته باشند؟ دیدم برادرشون در زمان شاه مخلوع هم پرونده‌های فساد مالی سنگین داشتند. (پس بسیاری کتاب‌ها را بشنو و باور نکن).
یا مثلاً در پایان بخش خاطرات نوروز میگه؛ دلم برای همۀ اون‌هایی که تبعید شدند یا در غربت مردند و ... تنگ شده. انگار بخواد بگه انقلاب باعث مرگ دوستانش شده. نگاهی می‌ندازی به سن و سال نویسنده می‌بینی نزدیک هشتاد سالش بوده موقع نگارش متن. نمی‌دونم چه انتظاری داشته که بقیه زنده مونده باشند. 🙄

بیشتر از این افشاگری نمی‌کنم و دعوتتون می‌کنم اگر دوست داشتید از تهرانِ زمانِ پدربزرگ‌هامون چیزی بشنوید، کتاب رو بخونید.

#کتابخانۀ_اتاق_کناری 
@anbarivaotaghekenari
      
39

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.