یادداشت گمشده در الف هیم.

        بلندی های بادگیر رو بعد از خوندن جین ایر، شارلوت برونته که خواهر امیلی برونته بود، خوندم و به وضوح میتونستم تفاوت بین قلم هاشون رو حس کنم، 
بدیهی بود که شارلوت برونته روی عقاید و افکار شخصیت ها بیشتر تاکید می‌کرد ولی شخصیت هایی که خواهرش، یعنی امیلی توی  این کتاب خلق کرده بیشتر از روی احساسات و هیجانات بود. 
اتفاقاتی که توی کتاب میوفته زیادن و مدام در حال رخ دادن هستن و خود کتاب روایت طولانی رو با جزییات  زیادی تعریف می کنه که ممکنه براتون کمی خسته کننده باشه! 
توی جین ایر تعداد اتفاقات کم تر بود ولی سرعت تعریف داستان به خاطر بیان افکار و درونگری های شخصیت اصلی که راوی داستان بود، کند تر بود و شخصیت های داستان جین ایر اکثرا افراد پخته و بالغ بودند و بیشترشون حس و حال  مثبت بودن میدادن ولی توی بلندی های بادگیر شما به زحمت یک آدم عاقل پیدا می کنید! چون که  بیشتر شخصیت ها و خود فضا و اتفاقات داستان جو منفی ای  داره و شما یه وضوح متوجه ش میشید.
توی جین ایر داستان از زاویه دید اول شخص تعریف می شود اما 
توی بلندی های بادگیر نویسنده با  تعریف کلام از زبان شخصیت های مختلف و یا بازگو کردن محتوای یک نامه و غیره داستان رو مدام از زبان شخصیت های داستان و از دید اونا می دیدیم،  چیزی که باعث میشه خواننده خیلی بهتر با شخصیت ها و زنجیره اتفاقات داستان ارتباط بر قرار کنه و بتونه به خوبی درکشون کنه.
از این لحاظ بلندی های بادگیر از جین ایر بهتره. 
توصیه من به کسایی که میخوان  کتابای کلاسیک بخونن اینه که کم کم نخونید چون اینجوری زود خسته میشید و دست از خوندن اون کتاب برمی‌دارید.
به نظر من باید تعداد صفحاتی که توی یه روز میخونید بالا ببرید تا بتونید از کتاب لذت ببرید.
پ.ن: این نقد رو برای دو کتاب جین ایر و بلندی های بادگیر نوشتم.
      
43

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.