یادداشت Samira Words

Samira Words

Samira Words

دیروز

ویدئو در بهخوان
        پدر پرسید: «دنبال چه می‌گردی؟»
گفت: «دنبال خودم.»

در سمفونی مردگان ما به دنبال خانواده اورخانی در گذشته‌ها می‌گردیم.
پدر خانواده، جابر اورخانی؛ مردی ترش‌روی با عقایدی که شاید مثل سنش کهنه به‌نظر می‌رسیدند.
مادر؛ که چاره‌ای جز پیروی از همسر نداشت.
یوسف؛ فردی که بخت و اقبال برایش بی‌معنا بود و در دو دنیا گیر افتاده بود.
آیدین؛ شاعری در میان مردمی که با زبان دل آشنا نبودند.
آیدا؛ دختری که تنها گناهش این بود که در زمانه‌ی بدی می‌زیست.
و اورهان؛ کسی که غرق حسادت و طمع شده بود و حتی در لحظات پایانی داستان هم ادامه‌دار بود.
کتاب در زمان شاهنشاهی رویدادهای تاریخی‌ای که در آن دوران رخ داده بود را روایت می‌کند که هم‌زمان آمیخته با عشق و کمی فلسفه نیز هست.
به عنوان نخستین اثری که از آقای معروفی خواندم، گمان می‌کنم که به گونه‌ای امضای او این است که جریانات کتاب‌هایش گذشته و حال را توصیف می‌کند و به دلیل اینکه اشاره‌ای به آن نشده فهمیدنش و تشخیص دو زمان را از یکدیگر سخت می‌کند. بنابراین پس از خواندن حدود ۵۰ صفحه‌ای از کتاب بسیاری از حوادث را درک نمی‌کنید و همین ممکن است موجب شود که شوق و توانایی ادامه‌دادن را از دست بدهید. اما هنگامی که این موضوع برایتان عادی شود یقینا با خود می‌گویید که چه شاهکاری را خوانده‌اید.
نیم ستاره امتیازی را که کم کرده‌ام به این سبب بوده است که هنوز نمی‌توانم با پایانش کنار بیایم و آن را بپذیرم. مایل بودم که حداقل یک نفر  از آنها به چیزی خوش دست یابد، اما امید برای مردگان معنی ندارد؛ چه آن‌هایی که این جهان را ترک کرده‌اند و چه آن‌هایی که دل‌هایشان مرده‌ست. شاید هم چون آن‌ها آیینه‌هایی بودند که خودم را در آن می‌بینم. به راستی یعنی سرنوشت ما چه خواهد بود؟ نمی‌دانم. اما تلاش خواهم کرد از این خانواده عبرت بگیرم.
در آخر دست مریزاد به ذهن خلاق و قلم ماندگار آقای عباس معروفی.
      
111

23

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.