یادداشت صدیقه کجباف

صدیقه کجباف

صدیقه کجباف

4 روز پیش

عاشقی به سبک ون گوگ
        خواندن این کتاب بر اساس مقرری چند صفحه‌ای کار سختی بود.
تحمل  همزمان مقرری کوتاه، توصیفات و جزئیات فراوان همراه با فلاش‌بک‌های غافلگیرکننده، نثر ادبی و دیالوگهای طولانی و اطلاعات دادنهای قطره‌چکانی و تعلیق کار سختی بود. از بعضی توصیفات و دیالوگها پریدم، از مقرری بیشتر خواندم، به آخر کتاب سر زدم تا پایان قصه را ببینم که البته رودست خوردم چون هیچ ربطی بین فصل پایانی و آنجا که تقریبا فصل دوم بودم، پیدا نکردم. در کل کتاب را به روش رفت و برگشت‌های مکرر خواندم و در هر بار خواندن، قصه طعم متفاوتی داشت. پایان بندی داستان را دوست داشتم و همچنین سیر روایی داستان بصورت نگاه به گذشته را.

.....

 نگاه نویسنده این کتاب و طرز پرداختنش به موضوع زن رو دوست داشتم.

 شروعش در مکالمات البرز و نازلی درباره نقاشان غربی بود، جایی که البرز از نور در تابلوی سوم مه ۱۸۰۸ گویا حرف میزنه که یک نقاشی انقلابی به شمار میره و اینطور سرشت البرز رو به ما نشون میده. و اما نازلی عاشق نقاشی‌های دگا و بدن‌نگاری‌های لوترک است. و درباره تابلوی زن پس از حمام او حرف می‌زند. 
بعد در گفتگو درباره تابلوی دهلیز سرخ ادامه پیدا میکند، نازلی یک زن ایرانی با سبک زندگی مدرن است، زیبا و ناکام و بازیچه مردان. از پسر جم تا استاد شفق. خودش هم این را با جانش می‌فهمد، همان جانی که بچه میخواهد و البرز هم درباره اش حرف می‌زند. 
بعد در فصل آخر فاجعه حمام قلعه ورات ، دوباره ما را به یاد تابلوی زن پس از حمام می اندازد. نقاش بدن‌نگار غربی بیشتر شبیه ضیغم و باکریم است تا فرهاد و سدبابا و کلمدلی و مردان غیرتی روستا.
 (کلمه بچه‌خور هم ما را دوباره یاد رب‌النوع زحل در نقاشی‌های سیاه گویا می‌اندازد. که البته من هرچه جستجو کردم نفهمیدم رب‌النوع زحل نماد یا اسطوره چیست)
 نتیجه این مقایسه بین تمدن اومانیستی غربی با فرهنگ خانواده‌دوست ایرانی را بطور نمادین در بچه‌ها، نوزادها نمایش میدهد.   

....

نمادپردازی قوی و در‌هم تنیده یکی از شاخصه‌های این کتاب بود. 
به نظر من کل خانواده دوم البرز نماد مردم ایران بودند. ننه‌سوری نماد آدمهای سنتی، عامی و بیسواد که هر چی بهشون سخت بگذره، نمی‌پرسن چرا و چطور؟ 

باباکلیم نماد آدمهای سنتی مذهبی که سواد دارن، خوب و بد رو میشناسن، ظلم و بیداد رو می‌فهمن، اما سر و صدا و اعتراض نمی‌کنند. اسمش کلیم یعنی گویا است ولی در عمل بی‌زبانه و فقط طرف آسمون فوت میکنه. خود این فوت رو به آسمان میتونه استعاره از دعا کردن بیهوده به درگاه خدا باشه. 
همین آدم سنتی مذهبی با آراستن نمای باغ به سبزه و گل ، در عمل، دخمه ظلم و ستم استبداد رو پنهان میکنه، شکل دیگری از همون قضیه دندون پوسیده و روکش طلا. نماد باباکلیم عالیه. 
خسروخانی بوضوح نماد حکومت پهلویه.

عبدالله و نازلی ، یه جورهایی بازوهای این حکومت‌‌اند. عبدالله بازوی نظامی و سرکوبگر، نازلی بازوی فرهنگ و هنر. هیچکدوم هم بچه‌های خودش نیستن. اصلا این حکومت عرضه این که از خودش بچه‌ای بیاره نداره. عبدالله بچه همین مردمه، ولی نازلی از پس یک سفر فرنگ اومده تو خانواده شون. نیز اسم ملکه ما رو یاد نقش و چهره فرهنگی که برای فرح تعریف شده بود میندازه. فرهنگ و هنری که کارش مشغول کردن جامعه به لذتهای سطح پایین و پرت کردن حواسش از غارت سرمایه‌های ملی و طبیعی است. 
(گرچه شخصیت نازلی به همین استعاره محدود نمیشه و نویسنده با به کار بردن کلمه ملکه این تفاوت رو نشون میده)
البرز هم نماد روشنفکر هنرمند ایرانیه. 

یه اتفاق نمادین که تو اتاق نازلی میفته جایی‌ست که صدای برخورد کیف عبدالله رو می‌شنوه، بعد تصور میکنه دستهای نازلی کیف رو از روی میز برمیداره و تمرکز البرز رو روی آنچه میشنوه از بین می‌بره البرز میگه باید گوشهام رو از تو تابلو بکشم بیرون و گوش بدم.
من از حسن تعلیل نویسنده خیلی لذت بردم که باعث میشه استعاره‌های پنهان، در سطح قصه از هم گسیخته و زورکی نشن. نویسنده کر شدگی البرز رو به هنر نقاشی و صدای رنگها مربوط میکنه، و اتفاقا کلید یادآوریهای البرز هم صوتیه. مثل جیرجیر مهره‌ها، بیشتر چیزهایی که باعث بیداری البرز میشن صوتی هستند... 
عالیه واقعا عالیه.‌
حتی توصیفات ریزریزش هم بیهوده و بیربط نیستن.
      
12

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.