یادداشت حسین شیرزادی
5 روز پیش
زمانی که تازه موبایل خریده بودم، زمانم را به بدترین شکل به بطالت میگذراندم و از خانواده فاصله گرفته بودم، دومین برادرماَم دقیقاً همینگونه بود، تا اینکه یک شب پدرم با این کتاب به خانه آمد و امر کرد: که دیگر هیچکس حق ندارد، شب موبایل به دست بگیرد و به گوشهٔ به خزد، خلاصه که کتابهم در آن موقع بهدور گرده خانواده میچرخید و نوبت بهنوبت هر کدام یک افسانه میخواندیم و شبرا سپری میکردیم، واقعاً آن زمان بهترین دوران بود. پیشنهاد میکنم حتماً این کتاب را بخوانید، از قلم نویسنده گرفته تا شیرین بودن داستانها که، گهگاهی غم و گاهی خوشحالی در درون ایجاد میکند. و آموزنده بودن، و با هر افسانه یک درس از زندگی دادن، اینها خیلی ارزشمند و زیبا بودند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.