یادداشت Fateme.j

Fateme.j

Fateme.j

2 روز پیش

        واقعا این حجم از دیدگاه انزجار آور نویسنده نسبت به زندگی قابل هضم نیست. نمیدونم خیلیا چرا و چطور خوششون اومده ولی من از یه جایی به بعد نتونستم ادامش بدم، چون نویسنده جز پوچ گرایی و سیاهی و بدبختی حرف زیادی برای گفتن نداشت.
 این کتاب برای من یه نسخه سیاه تر و پوچ تر از جزء از کله؛ هر چند جزء از کل لااقل یه داستان پردازی و شخصیت پردازی جالبی داشت که آدمو ترغیب به ادامه دادن کنه.
از اسم داستان مشخصه که قراره به معنای واقعی کلمه به انتهای شب سفر کنید. همینقدر تاریک، همینقدر سیاه و آزار دهنده.
من فکر میکنم نگاه عمیق به زندگی واقعا نیازی نیست تا این حد پوچ باشه و اینم بگم که با شخصیت اصلی خیلی مشکل دارم😐
چون کامل نخوندم ستاره نمیدم.
      
196

23

(0/1000)

نظرات

Sunrise

Sunrise

دیروز

میدونین؟
شاید چون زندگی رو محدود به این دنیا دونستن خیلی دردناکه!
فکر کنین، منِ آدمِ مشتاق لذت! قراره یه روز بمیرم و نیست بشم.
شاید الان این جمله کلیشه ای به نظر بیاد، اما یه لحظه فکر کنین، حتما تاریخ خوندین ،فکر کنین، غیر از ناپلئون و نادر شاه و کوروش و داریوش و کلا شاهان و مقامهای بلند پایه، هیچ اسمی از مردم وجود نداره....
برای همینه که خیلیامون، تقلا میکنیم که یه چیزی بشیم، که ناممون باقی بمونه!
.... 
1

1

Fateme.j

Fateme.j

16 ساعت پیش

دیدگاه شما قابل تامله. بزرگترین چیزی که توی شخصیت اصلی داستان دیدم، ترس شدید از مرگ بود. اون چیزی رو در مرگ می‌دید که گویا دیگران نمی دیدن، از چیزی در مرگ می ترسید که گویا دیگران اوج فاجعه اش رو درک نمی کردن. 
معنی مرگ رو درک کرده بود و نمیتونست با این درک کنار بیاد.
 این ترس شدید و پوچ گرایی معمولا توی تفکرات غربی زیاد دیده میشه؛ و شاید به قول شما یکی از دلایل مهمش محدود دونستن زندگی توی همین دنیاست که باعث میشه نگاه عمیق به زندگی و مرگ، به جای اینکه اثر مثبت بزاره، اثر منفی داشته باشه. (البته که شاید تنها عاملش این نباشه ولی خب عامل مهمیه) 

0